سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

مسئولیت شیعه بودن:

شیعه بودن،مسئولیتی ایجاد می کند،اخص از انسان بودن و متفکر بودن و مسلمان بودن.که خاک شیعه،مسئولیت خیز است.اما شیعهء علوی،نه شیعهء صفوی که عامل سلب مسئولیت و نفی همهء امر و نهی هائی است که به انسان و مسلمان خطاب شده است.تشیع صفوی،مذهب راه حل یابی است برای گریز از مسئولیت ها.مذهب تجلید و تذهیب و تجلیل قرآن؛نه تحقیق و تفسیر قرآن،تقدیس قرآن؛اما نه برای باز کردن و خواندن قرآن.توسل یکسره به کتاب دعا،برای بستن قرآن،چرا که گشودن قرآن،سخت است و مسئولیت آور،کتابی که چنان حساب و کتاب دقیقی دارد که می گوید:نتیجهء یک ذره کار نیک را می بینی و کیفر ذره ای کار بد را می چشی (فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره).قیامت،روزی است که دستاورد خویش را می نگری (یوم ینظر المرء ما قدّمت یداه.) همین!و انفاق،از دست گذاشتن همه چیز است،انفاق،جان،مال،زندگی،زن و فرزند است،چه،در راه عقیده،در راه مردم این ها همه فتنه اند.باید دنیا را پلید بشماری و شب و روزت را وقف کنی.آن هم نه در گوشهء تنبلی و بی مسئولیتی زهد و ریاضت و عبادت و اعتکاف...بلکه در متن جهاد و اجتهاد و مردم و عقیده و عمل.

 

اینهمه مسئولیت؟اینهمه سنگینی؟خیلی سخت می گیرد؛اما شیعهء صفوی نگران نیست،زیرا برایش راه حل های ساده ای دارد:کتاب دعا را می گشاید،نوشته است که فلان چهار کلمه را اگر در پلهء چهارم صفا و مروه بایستی و بخوانی،پولدار می شوی! - این مال دنیا - و اگر همین دعا را بنویسی،یا رو به قبله بایستی و بخوانی و یا با آب انار،روی کاسهء آب ندیده بنویسی و بخوری،تمام گناهانت - افزونتر از ستاره های آسمان و ریگهای بیابان و قطرات باران - بخشوده می شود،پاک،همچون روز اولی که از مادر زائیده شدی - اینهم آخرت - پس مؤمن زرنگ به این،رو می آورد که هم راحت تر است و هم کم خرج تر و هم پر درآمد تر!او،لای قرآن را باز نمی کند،که راه حلش را در کتاب دعا یافته است!

ادامه دارد...


حوادث مستحدثه به طور کلی،همهء رویدادهای فرهنگی،فکری،اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و انسانی است،مسائلی از قبیل استعمار کهنه و نو،ماشین،آلیناسیون انسان جدید،بوروکراسی،تکنوکراسی،فاشیسم،دموکراسی،مشروطیت،فیلم،تلویزیون، سوسیالیسم،کاپیتالیسم،صهیونیسم،مسئلهء فلسطین،ناسیونالیسم در جامعهء اسلامی،هیپیسم،عصیان نسل جوان،عقب ماندگی،رابطهء شرق و غرب،غرب زدگی،تکنولوژی و ماشینیسم،هجوم فرهنگی،فرهنگ زدائی روشنفکران،بورژوازی دلال،ماتریالیسم،بحران مذهب،تزلزل مبانی اخلاقی و گسیختگی سنتی،گسستگی تاریخی،تمدن،تجدد،آزادی زنان،جنسیت(سکسوالیته)،تبرئهء یهود به وسیلهء پاپ از اتهام قتل مسیح پس از دو هزار سال!گرسنگی،استثمار طبقاتی جدید،دگرگونی روابط طبقاتی،انقلاب اقتصادی،ادبیات و هنر نو،ایدئولوژی های نیرومند و ایمان زای امروز...همه حوادث مستحدثه ای هستند که جامعهء اسلامی،در ابعاد گوناگونش با آنها درگیر یا در تماس است و بر عالم آگاه و مسئول اسلامی است که با حق اجتهاد و فتوی و تحقیق آزادی که دارد،این مسائل را با بینش اسلامی و بر اساس مبانی علمی این مکتب طرح کند و برای مبارزه با آنها،انتخاب،اقتباس،نفی،تأیید،تحلیل و شناخت آنها راه حل نشان دهد،نظر بدهد،مردم را آموزش فکری دهد و متعهد کند و رهبری اجتماعی مردم را بر عهده گیرد.

 

اما می بینی،رساله های فقهی ما که تنها نشریه ای است که از حوزهء بزرگ علمی ما در دسترس مردم قرار می گیرد و ثمرهء کوشش و اجتهاد سالهای طولانی بهترین نبوغ های علمی و تحقیقی مذهب ما است،همان کتاب جامع عباسی شیخ بهائی است که یادگار عصر شاه عباس است و اکنون خلاصه شده و بی کم و کاست همان مسائل باز برای صدمین بار و پس از ده نسل تکرار شده است و فقط ضریب فتواها کمی پس و پیش شده و تغییر یافته است.اخیرا هم یک دو رساله ای را که دیده ام،به مسائل جدید این عصر،توجهی شده است و این خود مایهء امیدی است،باز هم حوادث مستحدثه،مسائلی از قبیل:بانک و سرقفلی و بیمه تلقی شده است و کوشش شده تا توجیه فقهی شود.و این نشان می دهد که تازه وقتی می خواهیم از حصار ثابت سنت های گذشته بیرون آئیم و مسائل زمان را طرح کنیم و اسلام را در این عصر عنوان نمائیم،باز گرفتار تنگ بینی هستیم و رسالت مان این که منتظر بمانیم تا زمان،کار خودش را آنطور که خود می خواهد یا می خواهند بکند و بعد ما بیائیم و از توی کتب فقهی یک جوری توجیهش کنیم!یعنی همیشه دنباله رو زمان و توجیه کنندهء حوادث و رویدادها بودن و نه سازنده و هدایت کنندهء زمان و حوادث زمان!که عالم اسلامی - که وارث پیامبران است - و عالم شیعی - که نائب امام - باید چنین باشد.

ادامه دارد...


با عده ای از دوستان در سفر حج می رفتیم خدمت یکی از دانشمندان،قبل از تشرف،من در بین راه برای رفقا پیش بینی کردم که چه مسائلی به عنوان مسائل علمی و مشکلات اجتماعی،آنجا مطرح خواهد شد و برای حلش کوشش و اجتهاد خواهد گردید.از شش مسئله ای که پیش بینی کردم چهارتاش درست در آمد و دو تای دیگر هم که مطرح شد یکی به این علت بود که خود رفقای ما مسائل دیگری طرح کردند و یکی به این علت که دیگر وقت نبود.

یکی از آن مشکلات علمی و اجتماعی اسلام که آنجا مطرح شد و مدتها بحث و جنجال و کوشش و حساسیت دسته جمعی برای حل فوری اش مصروف شد،مسائلی از قبیل صهیونیسم و استعمار و عقب ماندگی و فقر کشورهای اسلامی و قطعه قطعه شدن امت مسلمان و تضاد استثمار و تفرقه و هجوم فرهنگ غربی و مسخ فرهنگ اسلامی و بیگانگی نسل جدید غرب زده با اسلام و نفی و مسخ تاریخ و انحطاط فکری مسلمین و مشکلات فرقه ای و ...هیچکدام نبود،مشکل این بود که:

در قطب شمال یا جنوب که شش ماه شب است و شش ماه روز،اگر احیانا انسانهائی بتوانند در آنجا زندگی کنند و یا از آنجا بگذرند و اگر مسلمانی تصادفا در آنجا بود یا یکی از ساکنان احتمالی آنجا احتمالا تحت تأثیر اسلام قرار گرفته و مسلمان شد،حکم نماز و روزه اش چی خواهد بود؟

تا بالاخره پس از کشاکش های علمی و اظهار نظر ها و فرضیه ها و فتواهای مختلف،شخص دانشمند مزبور که مرد بزرگ و روشنی هستند فرمودند:فتوای من این است که مسلمانی که در قطب شمال یا جنوب زندگی می کند احکام نماز و روزه از او ساقط است،چون نماز،نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشائی،روزه هم روزهء ماه رمضان اس و آنجا اصلا ماهی نیست که ماه رمضانش باشد!!!

حوادث واقعه:یکی از پیش بینی های مترقی فقه شیعی این است که حوادث مستحدثه را که در هر زمانی روی می دهد و طبیعتا در قوانین فقهی پیشین حکمش و راه حلش نیامده است،باید علمای محقق مجتهد رسیدگی کنند و بر اساس موازین علمی و اجتهادی و شناخت عملی و علمی که از اسلام دارند آنرا طرح و حل کنند و پاسخش را بیابند.این اصل نشان می دهد که چگونه اسلام مسئلهء زمان و حرکت و عامل تغییر و تحول و نوآوری را در طی ادوار تاریخی،پیش بینی کرده است و آگاهان و اسلام شناسان را در برابر آن مسئول دانسته است.

ادامه دارد...


طرح مشکلاتی که مشکل نیست:گاهی می بینی کسی از ایلام-مثلا- نامه نوشته است و مشکلی مطرح کرده است که در میمانی و از خود می پرسی،آیا تمامی مشکلاتش را حل کرده است،که بدین اولین و آخرین مشکل رسیده است؟می بینیم مشکلی که به عنوان سؤال طرح کرده این است که فرزندان آدم و حوا - که خواهر و برادر بودند - چگونه باهم ازدواج کردند؟و راه حل ها شنیدنی تر از صورت مسئله ها می نماید.یکی می گوید حوا در هر شکم همیشه دوقلو می زائید!یکی پسر و یکی دختر!دختر شکم اول با پسر شکم دوم و دختر شکم دوم با پسر شکم اول ازدواج می کردند!

 

(نبوغ را ببین که این همه زحمت و پیدا کردن راه حل برای شرعی کردن ازدواج آنها آخرش هم باز اشکال شرعی بر سر جایش!)و دیگری نبوغ آسا حکم می دهد که جنیه ای- جنِ ماده - برای قابیل و پریزادی برای هابیل فرستاده شد تا تکلیف فرزندان آدم روشن شود!و از اینجاست که این نظریهء علمی پیدا شده که زنان از جنس مردها نیستند!حالا کدام عمل خیری،در محضر متوقف شده بود که به این اثبات حلال زادگی و یافتن کلاه شرعی نیاز افتاده بود،چیزی است که خود عالمند!

 

و یا مشکل همه این است که رابطهء صفات خدا با ذات خدا چیست که کسی نیست بپرسد بتو چه مربوط است،مگر مغز موش تو می تواند چنین مسئله ای را حل کند؟و یا بحثی هزار ساله دارد بر سر جبر و اختیار.و بعد خود،در زیر شلاق بنی امیه و بنی عباس - و وارثانشان - در حال جان دادن اند و نمی فهمند که در جبر پلیدی و بدبختی و اختناق غوطه می خورند.اما در پی اثبات اختیارند،آنهم نه در زمین و زندگی،بلکه در هوا و آسمان و غیب،و در پیش از خلقت!در حل مسئلهء ترافیک و اتوبوسرانی تهران مانده ایم،آنوقت می خواهیم جمع حدوث و قدم را در ذات الهی حل کنیم!این است منحرف کردن ذهنها و ساختن مشکلاتی کذائی تا مشکلات راستین مان را نیابیم و راه حل شان را نشناسیم.

ادامه دارد...


و از همه مهم تر،این رسالت بزرگ عالم است که بر اساس احکام و اصول مکتب بزرگی که در اختیار دارد و بر حسب نیاز و حرکت و ضرورت زمانی که در آن می زید- و مذهبش نیز باید زنده بماند- باید به احکام و برداشت ها و فهم تازهء متناسب با زمان - و متناسب با نیاز زمان و ضرورت بشر و نسل این زمان - دست یازد و استنباط و استخراج شان کند،تا مذهب در چارچوب شرایط کهنه و گذشته - که دیگر گذشته است - نماند و منجمد نشود و از زمانش واپس نیفتد.

 

اما متأسفانه - به قول دکتر شادمان - در گذشته با اینکه زندگی اجتماعی و عرفی و مبانی حقوقی جامعه بر اساس فقه اسلامی بود،در حوزه های دینی ما،فقه یکی از رشته های علوم دینی بود و در کنارش فلسفه بود و ادبیات و کلام و حدیث و تفسیر و حتی طب و غیره.اما حالا که نظام اجتماعی و حقوقی جامعه از دست فقها بیرون است و فقه جنبهء علمی اش را از دست داده است،تمام کوشش های علمی حوزهء ما منحصر به فقه شده است؛در حالی که امروز به همان اندازه که فقه از زندگی اجتماعی کنار رفته،مسائل اعتقادی و اجتماعی و علمی دین،بیشتر از گذشته مطرح شده است،یعنی آنچه فقیه نمی تواند بدان پاسخ گوید.این است که متأسفانه هم زحمات علما و رنج طلاب به هدر می رود و هم اسلام،بی دفاع مانده است!

 

و این بدان معنی نیست که فقیه - به جای کشف حوادث جدید زمان و پاسخ یابی اسلامی - بنشیند تا بانک و سرقفلی و بیمه بیاید و او حکم توجیهی شرعی اش را بگوید،بلکه باید بر حسب تغییر و تحول نیازها و ضرورتها،روح و بینش و برداشت عقاید و استنباط احکام و نقش فقه اسلامی - به وسیلهء مجتهد مسئول - یعنی محقق آزاد و مسئول - تحول و تکامل بیابد.و اینجاست که دیگر بار،اجتهاد،نفس مسئولیت دانشمند را در هدایت فکری و علمی جامعه و در طول تحول زمان و تغییر ارزشها و نیاز ها با این خصوصیت و سنگینی و صراحت مطرح می کند.

ادامه دارد...


تاریخ در بینش و برداشت تاریخی شیعه،سه دوره دارد:

الف:دورهء اول که رهبری مردم - برای نجات و کمال و آزادی و قسط و عدالت - با نبوت است.

ب:دورهء دوم که فصل پایان نبوت است و دوران خاتمیت و آغاز امامت.در این دوره،رهبری مردم به دست نظام امامت می افتد.

ج:دورهء سوم که از غیبت امام آغاز می شود - یعنی دوران غیبت بزرگ - رهبری و هدایت خلق و بسط حکمت و استقرار عدالت و قسط یعنی آنچه که رسالت نبوت و امامت بود،به عهدهء علم است.اما نه به عنوان دانستن مجموعه ای از اطلاعات علمی که دیگران نمی دانند،بلکه به معنی آگاهی ای شبیه به آن آگاهی که پیامبران می بخشند.

 

غیبت:بر خلاف آنچه که فهمانده اند و می فهمیم،دورهء غیبت،دورهء نفی مسئولیت و انتظار منفی ظهور نیست؛بلکه دورهء سنگین تر شدن و مستقیم تر شدن مسئولیت انسان است.در این دوره،عالِم،رسالت و مسئولیتی مشخص،سنگین و صریح در برابر خدا و مکتب و علمش و در برابر امام و مردم به عهده می گیرد.و این عبارت است از نیابت.

 

نیابت:نیابت،یعنی مسئولیتی که علم به عهده می گیرد تا ادامه دهندهء راه امام و نهضت نبوت باشد.در این لحظهء تاریخی مسئولیت و وظیفهء علم،رهبری خلق و حکومت بر مردم و آموزش دادن و آگاهی بخشیدن به توده و آشنا کردن دائم مردم است با مکتب و زمان و سرنوشت و مسئولیتش.در این دوره،غیبت،تعطیل مسئولیت های اجتماعی نیست،بلکه برعکسِ آنچه که برخی ها در این زمانه می پزند و پخته اند!تمام مسئولیت نبوت و امامت به دوش علم و عالِم قرار می گیرد.

 

اجتهاد:اجتهاد،تحقیق آزادانهء محقق مسئول است - نه محققی که می خواهد حقایق را برای کتابها،آزمایشگاهها و دانشگاهها و...کشف کند - ؛بلکه برای مردم و سرنوشت مردم و بهتر فهمیدن عقاید و ارائهء  راه حل های جدید و پاسخ به نیازهای زمان و طرح ضرورت های زندگی اجتماعی و روشنگری و هدایت جامعه اش بر اساس مکتب.اجتهاد،مسئولیت مشخص و سنگین مذهب تشیع است که بر دوش عالِم محقق گذاشته می شود تا بر حسب پیشرفت علم و آگاهی مردم،تلقی و برداشت مذهب را در ذهن و اندیشه و دریافت علمی زمان،تحول ببخشد و تحقق اسلام و مکتبش را بر حسب نیاز زمان و به میزانی که در هر زمان امکان کشف و فهم بهتر آن حقایق می رود،ممکن کند.

ادامه دارد...


خویشاوندی مرکّب و خون:هر انسانی امانتدار خداوند است - چون فرزند آدم است - و مسئول.و نه تنها مسئول گروه و خانواده و مردم خویش،که در برابر تمام وجود و ارادهء حاکم بر وجود و در برابر همهء کائنات مسئول است.این است دامنهء مسئولیت انسان.اما در اسلام بزرگترین مسئولیت،متوجه علم است.این است که در آن نهضت تازه پای اسلام در عربستان که برای درگیری با بت پرست ها و دشمنان،اشراف و قدرتهای مهاجم،به مجاهدین نیاز افتاده است،رهبر نهضت با کلامی مجاهدین را آواز می دهد که بشریت هنوز در دورهء نبوغ و فرهنگ و دانش،فاقد چنان تعبیر درخشانی است که از سینهء جامعه ای بیسواد - حتی بی خط و کتابت - می جوشد که:مداد العلما افضل من دماء الشهدا:در ارزش،مرکب دانشمندان از خون شهیدان برتر است.

 

و از چنین تعبیری آیا این معنای بلند روشن استنباط نمی شود که اولا خون و مُرکّب،مسئولیتی مشابه دارند و ثانیا مسئولیت مُرکّب از مسئولیت خون حساس تر و سنگین تر است؟این است که قرآن در جامعه ای بیسواد - که پیامبرش در آغاز کار،حتی در مدینه فقط یک منشی دارد و آنهم یهودی است و خودش نیز یک امی است،به کتاب و مرکب و قلم و به آنچه که می نویسند،سوگند می خورد (ن و القلم و ما یسطرون) اما به قلمی که مسئول است و به مرکبی که همزاد برتر و خویشاوند والاتر خون است.

 

این است که علم و عالم را در زبان قرآن و اسلام،نه بنا به عقیدهء متجددان،مطلق هر علم و هر عالمی و متخصص در هر رشته ای میدانم و نه مثل بسیاری قدما،می گویم فقط علم دین است و یعنی فقه و علم بر احکام دینی،بلکه عالم در اینجا درست به همان معنی است که امروز در فرهنگها و ادبیات اجتماعی و ایدئولوژی های مردمی و انقلابی و مسئول،برای روشنفکر قائلند.

علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل (دانشمندان امت من،برتر از علمای بنی اسرائیلند).در این سخن،پیامبر اسلام(ص)،عالم را همردیف و مشابه پیامبر و علم را ادامهء نبوت می داند و از نظر ارزیابی،رسالت دانشمندان تاریخ و جامعهء خویش را از رسالت پیامبران تاریخ بنی اسرائیل سنگین تر و برتر و پر ارج تر می شمارد.این علم مسئول است،مسئولیتی که همراه و همگام نبوت است.و همین نتیجه را در حدیثی دیگر باز می گوید که:العلماء ورثة الانبیاء (دانشمندان وارثان پیامبرانند)!چه چیز به ارث می برند؟آگاهی را و مسئولیت در برابر زمان و نسبت به سرنوشت مردم را.این مسئلهء دقیق در تشیع به صورت سه اصل طرح شده است،که اگرچه ظاهرا مطرح نیست اما در متن تشیع،عمل تشیع و در فرهنگ و اصول اعتقادی و عملی تشیع مشخص است...

ادامه دارد...


قرآن می گوید:ان السمع والبصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا،گوش و چشم و دل - احساس - همه مسئولند.یعنی مسئولیت بر جزء جزء و بُعد بُعد روح و اندام آدمی بار است.کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته.مسئولیت مخصوص رهبر نیست،به روحانی و روشنفکر اختصاص ندارد،در این جمع،هر فردی مسئول رهبری همه است  و این درست سخن معروف سارتر است که بزرگترین نقطهء برجسته و ممتاز اگزیستانسیالیسم اوست و پایهء اخلاق و ملاک ادعای او که اگزیستانسیالیسم،اومانیسم است و فلسفهء مثبت و عینی:"هر کسی با انتخابی که می کند- چون دوست دارد که همهء مردم نیز از او پیروی کنند و چنان کنند - با هر انتخابش،برای همهء بشریت گوئی قانونی کلی وضع می کند و از اینجاست که مسئولیت هر فرد انسانی در زندگی اجتماعی اش به اندازهء مسئولیت به عهده گرفتن سرنوشت همهء انسانها،دلهره آور و سنگین است".

 

سارتر ملاک خیر و شر را حُسن نیت(Bone sens)آدمی در عمل می داند - چون ملاکی در خارج قائل نیست - بدین معنی که شما دو نوع انتخاب یا عمل می کنید.در یک حالت،عملی می کنید که دوست دارید فقط خودتان کرده باشید و هیچکس دیگری نکند و در حالتی عملی می کنید و می خواهید همه چنان کنند.پس در این حالت شما انگار قاعدهء کلی برای همهء بشریت وضع می کنید.

 

اسلام در توصیف عالم بی عمل- که باز مثل بسیاری از مفاهیم عالی،ورد زبان است و تکرار می شود،بی آنکه از نوع عمل سخنی به میان آید و اگر هم می آید باز مقصود عمل بی علم است یعنی عمل برای خود عمل - که مقصودش دانشمندی است که نسبت به زمان و سرنوشت توده و گذشت جامعه و روح و فرهنگ و ایمان و عواملی که به گمراهی و تخدیر و انحراف ذهنی مردم می انجامد احساس مسئولیتی ندارد،حتی آنچه را که ما نزاکت ادبی!می گوئیم ترک می کند و می گوید:مثل الذین حملواالتوراة ثم لم یحملواها کمثل الحمار....کمثل الکلب:عالم مذهبی غیر مسئول همچون خر است....همانند سگ است!

ادامه دارد...


نظر

راه نه برای راه،بلکه برای رسیدن به هدف،و مذهب نه برای مذهب بلکه راهی به سوی هدف.اما امروز،مذهب برای مذهب است که ارج دارد و این است که اعتقاد به مذهب،از معتقد به آن مذهب،سلب مسئولیت می کند.آنهم از کدام مذهب؟از خود اسلام که اصولا عمیق ترین و روشن ترین و قاطع ترین بیان را برای نشان دادن مسئولیت انسان انتخاب می کند،زیرا وقتی عقاید مذهبی،شعائر مذهبی و احکام مذهبی،خود هدف شد،هر که مذهب داشت به هدف رسیده است و دیگر مسئولیتی بارش نیست.

 

نماز برای نماز به این معنی است که هرکه نماز گذاشت،مسئولیتش را انجام داده است؛اما قرآن که می گوید:ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر،به این معنی است که نماز وسیلهء نفی و نهی زشتی و بدی است و اگر نماز کسی چنین نقشی نداشت و این نتیجه ها از آن برنیامد،نماز گزار و بی نماز،یکی است.اتومبیلی که مرا به جائی نبرد،با اتومبیل نداشتن یکی است.اتومبیل برای اتومبیل یعنی چه؟

 

مذهب مسئولیت: در اسلام،انسان موجودی است که امانت دار خداست و برگیرندهء امانتی که خدا بر زمین و آسمان و کوهها عرضه کرد و نپذیرفتند.امانت را انسان برداشت،یعنی مسئولیت را پذیرفت که امانت همان مسئولیت است.پس انسان به خاطر انسان نیست،انسان آزاد غیر مسئول نیست،آزاد مسئول است،نه مجبور است و نه آزاد.

 

در قرآن و در اعتقادات ما،اساس مسئولیت با شدت و وضوحی تمام مطرح است-اما امروز معنایش را چنان منقلب کرده اند که به راستی معجزه است!-مثلا اینکه در قیامت دست و پا و چشم و گوش آدمی،عملی را که کرده اند،شهادت می دهند،بیان کنندهء این است که جزء جزء و اندام اندام فرد انسانی،در برابر رسالت انسانی اش مسئولند.آنوقت امروز بحث در این است که آیا پس از اینکه استخوان انسان پوسید و شبههء آکل و مأکول در باره اش اجرا شد،می تواند سؤال را پاسخ گوید؟آیا دست و پا با کلمات و الفاظ و آواز،شهادت می دهند یا نه،به زبان حال خود حرفشان را بیان می کنند؟...تحقیقات رفته است در جهت حل مشکل تکنیکی شهادت در قیامت!

 

مؤمنین می گویند بله،دست و پا و دل و چشم و گوش به زبان فصیح عربی شهادت می دهند و حرف می زنند و روشنفکران می گویند:نه،از لحاظ فیزیولوژی درست نیست،بعد از مردن،این اعضاء،مادهء کانی می شوند و وارد بدن گیاهی و حیوانی و انسانی دیگر می شوند و اصلا علم امروز ثابت کرده که دست و پا و گوش و چشم نمی توانند سخن بگویند.می بینیم که نظریات چگونه است که هر کدامش را هم که نفی و اثبات کنیم به ارزشی دست نیافته ایم.چرا که اینجا سخن بر سر مسئولیت است و شدت و سنگینی و حساسیت مسئولیت فرد،حتی عضو عضو فرد!و این مباحث خیلی علمی و تحقیقات علمائی و دعوای متدین و متجدد،نتیجه اش فقط این است که معنی اصلی این آیه شده است هیچ!

ادامه دارد...


نظر

مذهب و تمام اصطلاحات مشابهی که احساس دینی را در فرهنگ اسلامی و ابراهیمی نشان می دهد- بر خلاف اصطلاح مشابهش در لاتین(Religion) - به مفهوم راه است.سلک،راههای پیچ و خم دار کوهستانی است - مثل سانتیه(Sentier) - طریقت،راهی است از منطقه ای به منطقه ای،مثل راههای سفر.شریعت،راه آب است،راهی که از کنارهء بلند رودخانه پایین می آید تا سطح آب،تا برداشتن آب ممکن گردد و دست تشنهء نیازمندی که در طلب آب آمده است،به آب برسد.[جالب است که صفت پیغمبر:شارع و حتی احکام و قوانین و آورده های پیغمبر نیز شرع نامیده می شود].

 

صراط در لغت - به معنی اولیه اش - راهی است که به معبد می رود.مذهب نیز از ذهب به معنی رفتن است،یعنی راه و روش،راه رفتن. دین نیز یکی از معانی اش راه است.امت که جامعهء اسلامی است از ریشهء ام به معنی آهنگ و راه است.امامت نیز همریشهء امت است و به معنی راهنمونی و راهبری است و عبادت به معنی هموار شدن و هموار کردن راه است(عُبِدَالطریق).حج به معنی آهنگ و قصد جائی کردن است و طواف بر گرد محوری حرکت کردن.و سعی،از نقطه ای به نقطه ای،در کوشش برای یافتن مطلوبی دویدن است.و سبیل،مطلقا به معنی راه است.

 

می بینیم اصطلاحات رایجی که اساسی ترین مبانی اسلامی را بیان می کند و حتی اصطلاحاتی که بر خود دین اطلاق می شود،در فرهنگ نخستین اسلام،همه به معنی راه و حرکت در راه است و این فلسفهء مذهب و همهء عقاید و اعمالی را که مذهب مطرح می کند نشان می دهد.راه یعنی وسیله ای که باید از آن عبور کرد و به مقصدی رسید،نه اینکه در راه ایستاد و به تجلیل های بی حقیقت و بی هدف پرداخت.که این بدان می ماند که از راه،نه به عنوان وسیله ای برای رسیدن به مقصود و مقصدی،بلکه برای نفس راه استفاده کنیم و به تزئین کردن و چراغانی کردن و آراستنش بپردازیم.

 

این یعنی راه برای راه،یعنی رفتن،نه برای رسیدن،بلکه برای قدم زدن،بی هدف،بی دلیل،بی نتیجه.و اگر تمام عمرمان را در راه باشیم اما در آن بایستیم و یا قدم بزنیم و به رفتن و رسیدن نیندیشیم،یک گام هم راه به جائی نمی بریم.همچنان که نبرده ایم و این است معنی سخن علی وار علی که:آنها که بی دانش و ناآگاه عبادت می کنند،همچون خر گردندهء خراس اند،راه می پیمایند و به جائی نمی رسند صبح تا شام در حرکتند و در راه،اما در پایان راه به همان نقطه می رسند که آغاز کرده بودند.معنی عبادت برای عبادت،مذهب برای مذهب و راه برای راه،این است.

ادامه دارد...