سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

شیعه به عنوان یک حزب تمام،حزبی است که از یک طرف،از اصیل ترین اصول و ارزشهای ملت ابراهیم یا اسلام،با بینش و خط مشی شیعی شکل می گیرد و از طرف دیگر،پاسخگوی ایده آل روشنفکران است و در تحقق رسالت ها و رهبری انسانها.

 

به طور خلاصه،شیعه تجلی اسلام است در شکل یک حزب با جهان بینی،زیربنای ایدئولوژیک،هدف(رسالت)،فلسفهء تاریخ،انسان شناسی،شعار،پایگاه طبقاتی،جهت گیری طبقاتی،جهت گیری سیاسی،بنیاد اقتصادی،رژیم رهبری،سنت مبارزه،سازمان،استراتژی و تاکتیک حزبی که سنت و استراتژی مبارزهء آن،در مبارزات مستمر و شکوهمند دویست و پنجاه سالهء ائمهء شیعه تکوین یافته و در طول هفت هشت قرن بعد(تا صفویه)با جبهه گیری ضد ظلمه و تکیه بر اسلام اهل بیت(ع)،به دست علما،مجاهدین،وعاظ،شعرا و حتی ذاکرین و مداحین شیعه پاسداری شده است.

 

همین یادآوران یا ذاکرین سید الشهدا(ع) بودند که در آن هزار سال سیاه که شیعه جهت خود را عوض نکرده بود،در قلب تاریک تاریخ،بزرگترین رسالت را در راه مبارزه با جهل مردم ستمدیده و جور حکّام ستمگر به عهده داشتند.اینها بزرگترین فریاد شهادت در میان مردم بودند.اینها ذاکر یا یادآور شهادتی بودند که دستگاههای ضد مردم مدعی سنت و خلافت!همواره در پی از یاد بردن آن بودند.ذاکر و یادآور بودند تا مبادا فراموش شود که این خونها را چه کسانی و برای چه منظوری ریخته اند...اما متأسفانه پس از صفویه...(هیس!)

 

البته گمان نرود که می خواهم الگوی آن احزاب رایج را که امروز در دنیا وجود دارند به شیعه بچسبانم!هرگز!ماهیت همهء آن دکانها کم و بیش،برای همه کس روشن و شناخته شده است.همه می دانند که اینها جملگی پرده های زیبای نفاق است بر روی فریب ها،دروغها،غرض ورزی ها و تزویرهای قدرتهای همیشه حاکم تاریخ،که تا دیروز عریان بودند ولی امروز به زیر این سرپوش ها رفته اند.همه آگاهند که اینها همان مردم کشی ها و بی عدالتی هاست که امروز در زیر پوشش های فریبنده،نام مردمداری و عدالتخواهی و بخصوص دموکراسی،لیبرالیسم و ... به خود گرفته است.

 

بر خلاف آنچه عمدا شایع کرده اند،این علم نبود که دین را در اروپا تضعیف کرد؛بلکه رشد طبقهء بورژوازی بود که مذهب را و معنویت را همراه بسیاری از فضائل انسانی،روز به روز از دایرهء زندگی انسان،بیشتر و بیشتر خارج کرد!

 

استحمارگران قدیم که قدرتی از قدرتهای سه گانهء طبقهء حاکم بودند،مذهب و حتی مذاهب برحق را تا زمانی که در بین مردم تضعیف نشده بود،وسیلهء استحمار مردم قرار می دادند،اما از زمانی که این عامل[مذهب] در جامعهء غربی[به وسیلهء رشد طبقهء بورژوازی]تضعیف شد،گروه تازه ای جانشین آن گردید از دانشمندان ،هنرمندان،فیلسوف مآبان و ایدئولوگها و غیره که کارشان باز همان استحمار مردم است منتهی از قماش نوین اش!

ادامه دارد...


امر به معروف و نهی از منکر،دو اصلی که تمامی آنچه را که امروز،روشنفکران مترقی،متعهد و وجدانهای خودآگاه و روح های پیکارجوی در راه نجات بشریت و رستگاری ملتهای دربند و عدالت جامعه های قربانی تبعیض و ستم به نام مسئولیت اجتماعی و تعهد روشنفکر در قبال مردم طرح می کنند،در خود دارد و بسیاری از آنچه را که هنوز طرح نکرده اند نیز هم!

 

و نیز هرچه را که در هر زمانی و هر نظامی،روشنفکران آینده و وجدانهای انسانی و آگاه تاریخ فردای بشریت به عنوان معروف برای مردم خویش آرزو کنند و در امر آن بکوشند.و هر آنچه به عنوان منکر،فاجعه ای برای مردم خویش ببینند و در نهی آن جهاد کنند!

 

معروفهای دیگر و منکرهای دیگر:امتی که نه شرقی است و نه غربی،برای مردم خروج کرده است و در قلب تپندهء زمان و در میان توده های مردم جهان،وراثت پیامبران تاریخ را به دست دارد و بار سنگین رسالت خاتمیت را بر دوش و مسئول،تا انفاق مال کند و ایثار جان،در راه امر به معروف های همیشه و نهی از منکر های همیشه!و در راه مردم بمیرند به همان آسانی که نماز می خوانند و از مردم،یادی و نامی را نیز به پاداش شهادت خویش،چشم نداشته باشند که این امت،شهید مردم اند و محمد(ص) شهید آنان،امت محمد اند و هر یک،محمد مردم!در قوم خود رهبری می کنند و پاداش پیامبر با خداست،گروهی که با ایثار خویش به خلق پیوسته اند؛اما نه به سیاست،که به عشق!

 

ما در میان این دو پایگاه روشن و مشخص،بی پایگاه مانده ایم که نه در قالبهای کهنهء موروثی توانسته ایم منجمد بمانیم و نه قالبهای عرضه شدهء تحمیلی را توانسته ایم بپذیریم چرا که برای نسل قدیم،تصمیم گرفته اند و برای نسل نو،می گیرند و از این رو،ما دلهرهء ارزیابی،تصمیم و انتخاب را خود به جان خریده ایم تا راه سرنوشت خویش را بی نیاز از دیگران،ولو به هر قیمت،خود آغاز کنیم...

 

در میان مردمی هستیم که بسیاری شان وقتی هوا آرام است و حتی آفتابی و بوی بهار به دماغشان می خورد،فضا را از چهچهه شان پر می کنند؛اما تا حس می کنند کمی هوا پس است و باد به خیمهء دوست نمی وزد،با همهء عظمائی،صد و هشتاد درجه پیچ می خورند و بدتر از این،مثل سعد ابن ابی وقاص(در رفراندم معاویه علیه علی(ع))سکوت می کنند و سیاست بی طرفی پیش می گیرند و بدتر از این،مثل ناکثین،ناکثی می کنند و بر سنت کوفی لایوفی! و احتیاطی می شوند و تا دیدند که حق و حقیقت و مسئولیت و این جور مطالب!فعلا مصلحت نیست و هم صدمهء مالی دارد و هم مقامی . هم صنفی و هم موقعیتی و هم وجهه ای و هم گاهی بدنی!یا پس می کشند و این پس کشی را با هزار دلیل عقلی و شرعی،وظیفهء دینی و مصلحت اجتماعی معرفی می کنند و برای آنکه تنها گذاشتن دوست را در روزهای سختی توجیه کنند،سخن دشمن را تکرار می کنند...!

 

ادامه دارد...

 


نظر

 تا اینجا این مفاهیم اصلی را طرح کردم که:اسلام یک ایدئولوژی است نه فرهنگ و فلسفه و علم....و علم در زبان اسلام،نه علوم طبیعی است از قبیل فیزیک،نه علوم انسانی از قبیل جامعه شناسی،نه در معنی رایج آن،علوم مذهبی و شرعی مثل فقه و اصول و کلام؛بلکه خودآگاهی انسانی و حقیقت شناسی رهبرانه و بینش روشنفکرانه و شعور و هدایت و آگاهی مسئولیت است و علم هدایت،فهم درست و متعهدانهء ملت ابراهیم(ع)،راه پیامبران مردم و علم نجات و رستگاری مردم،بر اساس درک روح و رسالت اسلام و تلقی توحیدی عالم و تشخیص درست رابطهء میان خود - خدا - خلق.

 

و بالاخره امت،یک جامعهء فکری و گروه اعتقادی در حال حرکت،در راه مشترک و با رهبری آگاهانهء اعتقادی امامت و برای مردم و در جهت خدا است.امتی که سمبل همهء ارزشهای متعالی و ایده آل خویش را - به عنوان شهید خویش - رهبر انتخاب کرده است تا خود بتواند نقش رهبرانه ای به عنوان شهید برای مردم جهان بر عهده گیرد و هر فردی از این امت،برای مردم،یک شهید باشد!به گونه ای که او خود را آن چنان رهبری بسازد تا بشریت،او را برای خویش،شاهدی رهبر گیرند،یعنی هر فردی از امت محمد(ص)،رهبری برای مردم.

 

و از چنین رهبری هاست که بهترین امتی تشکیل می شود که تا کنون برای رهبری(پیام آوری)مردم در زمین خروج کرده اند و رسالت شان؟رسالتی که از پیامبران به میراث گرفته اند،از محمد(ص)،شهید خویش آموخته اند:1)امر به معروف2)نهی از منکر3)و ایمان به خدا!

 

و بالاخره در هر حال،در هر عصری و در هر نظامی،چه اسلام دارای یک امت به معنی یک جامعهء بزرگ اعتقادی نمونه و مسئول باشد و چه نباشد،مسلمانان جهان وظیفه دارند که از میان خویش یک امت ویژه برگزینند و باید این امت در میان مسلمانان تشکیل شود،از میان توده ها و ملت های مسلمان به پا خیزد و مسئولیت تحقق این هدف ها را تعهد کند:1)به خیر دعوت کند.2)در راه معروف تلاش کند.3)علیه منکر مبارزه کند.و این یک حزب است با تمام معانی دقیق و مترقی و آگاهانهء یک حزب،یک گروه متشکل اعتقادی متعهد در راه مردم بر اساس دو اصل امر به معروف و نهی از منکر.

ادامه دارد...


مفهوم و مصداق امت را تاکنون در زبان اسلام شناخته ایم:بهترین گروه فکری متعهد که به خاطر مردم قیام کرده اند و رسالت شان امر به معروف و نهی از منکر است و خداپرست اند.در میان چنین گروهی،عالم وابسته به چنین امتی!عالم اسلامی است.مهم این است که در اینجا،علمای امت با پیامبران مقایسه شده اند نه با فیلسوفان و دانشمندان!نمی گوید از علمای یونان و حکمای هند و چین برترند.بنابراین سخن از علمی است پیامبرانه،پس عالمی پیامبروار!این علم چکاره است؟باز این خود پیامبر اسلام است که معرفی می کند:علما وارثان پیامبرانند!

 

پیامبران چه چیزی را به ارث گذاشته اند؟فلسفه را؟تصوف را؟علوم طبیعی و انسانی را؟نه!پیامبر ما که بزرگترین است،یک امی است.پیامبران،پیام را به میراث گذاشته اند،رسولان،رسالت را به جا نهاده اند.آنچه را آورده اند،راهی را که رفته اند و مسئولیتی را که به عهده داشته اند.این ها چیست؟قرآن به روشنی نشان داده است:

 

ما رسولان خویش را فرستادیم و با آنان،کتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به برابری و عدل قیام کنند(و بی درنگ می فرماید:)و فرو فرستادیم آهن را،در آن سختی شدید جنگ است و نیز سودها برای مردم!(کتاب.ترازو.آهن)!

 

عالم امت!وارث اثولوجیا و شفاء و اسفار نیست،وارث کتاب است و ترازو،آنهم نه برای درس و بحث در حوزه یا دانشگاه،برای آنکه مردم را در قیام به قسط به حرکت آورد و هدایت کند.در تعهد رسالت امر به معروف و نهی از منکر،بهترین امتی را که به خاطر مردم خروج کرده اند،یاری دهد.

 

عالم اسلام یعنی روشنفکر اسلام فهم مسئول،که در قوم خود و زمان خود،نقشی نه فیلسوفانه و عالمانه و ادیبانه،که راهبرانه دارد.ما می دانیم که نبوت ختم شده است و اکنون اوست که راه انبیاء را باید پس از خاتمیت وحی دنبال کند.او رهبری است که پیامش را از انبیاء می گیرد،رسولی است که رسالت رسولان را به ارث گرفته است.جبرئیل او محمد(ص) است! و کتابش قرآن!شهید او محمد(ص) است و امامش علی(ع)،و بالاخره کتابش قرآن،برای قوم خویش و در محدودهء زمان خویش،پیامبری می کند و از همهء پیامبران قوم یهود برتر است.

 

زیرا کاری چون کار آنان دارد،پیامبری می کند اما پیامبر نیست.یک روشنفکر آگاه مسئول است که بار سنگین رسالت پیامبران را بر دوش دارد و یک انسان ساده است،نه آسمان با او سخن می گوید و نه رنج هائی را که در سرنوشت هر صاحب رسالتی است،جبرئیل تسکین می بخشد و دلداری اش می دهد.کتاب خدا در یک دستش و شمشیر محمد(ص) در دستی دیگر و ترازوی عدالت در پیش روی و دشمنان علی:قاسطین و ناکثین و مارقین در صفین ها و جمل ها و نهروان های همیشه و همه جا در کمین و بار سنگین وراثت همهء انبیاء بر دوش و خدا در انتهای راه،ناظر به او و...انبوهی از منکرات جور و جهل و جوع...درپیش و بالاخره:مردم!آیا به راستی چنین کسی اگر این راه را به درستی برود و رسالت رهبرانه اش را بگزارد،از پیامبران بنی اسرائیل برتر نیست؟

ادامه دارد...


پس آن اسلامی که یک بدوی صحراگرد را بدون اینکه تحصیلات فنی و فلسفی و علمی و تخصصی کند،با یک شعار توحید و یک آگاهی روشن به رسالت و یک خودآگاهی انسانی بیدار می کرد و برمی افروخت در برابر زمان،به فریادش می آورد و ابوذرش می ساخت کجاست؟کجا سراغش را باید گرفت؟از که باید آموخت و چگونه؟از صندوق پستی شمارهء فلان که آگهی می کند:هرسؤالی در هر موردی دارید بپرسید،جواب بگیرید؟

 

آری اسلام نیز یک علم است.اما علمی که اسلام از آن سخن می گوید نه فیزیک است نه فقه است و نه جامعه شناسی!این ها را یک مستشرق فرنگی هم می تواند به عنوان یک رشتهء علمی خود انتخاب کند و بیاموزد.علمی که اسلام از آن سخن می گوید،اطلاع فنی یک مغز بر یک سلسله قواعد خاص یک رشته نیست،علمی که اسلام از آن سخن می گوید،نور است:العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء،نوری است که دل را روشن می کند.آگاهی فنی نیست،خودآگاهی فطری است،روشنفکری است،نورِ احساس مسئولیت است و شناخت راه و علم هدایت.

 

روحانی،چنانچه بارها گفته ام،هم مفهومش و هم مصداقش و حتی هم لفظش از فرنگ آمده است،خیلی هم تازه!همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غرب زدگی.دنیای مان را به سرمایه داری شان آلودند و دین مان را به کلیسایشان!به متجددهایمان به نام تمدن،قرتی بازی یاد دادند و رقاصی و کوکتل پارتی و شرابخواری و آزادی های فقط جنسی،و به متقدم هایمان که حصار ایمان و تعصب دینی و سنتی مانع بود،به نام دین،تعزیه گردانی و زنجیرزنی و قفل بندی و نعش کشی و صلیب کشی(علامت یا جریده)و خیلی خرافه ها نیز که ساخت قرون وسطای خودشان بود،آهسته خیزاندند در اعماق قلبمان و مغزمان و ایمان منطقی و مترقی و علمی و انسانی مذهبی مان،روح و شفاعت و توسل و ولایت و شهادت،همه را تار کردند و خراب!

 

و از جمله روح القدس و روحانی و جسمانی...ما عالِم اسلامی داریم که کسی است که اسلام شناس است مثل عالِم طبیعی که طبیعت شناس است،اما با این فرق که عالم اسلامی،یک عالم ایدئولوژی است.علم هدایت دارد و در نتیجه مسئولیت.او وارث اندیشه ها و دانستنی های ارسطو و افلاطون و بطلمیوس و اپیگور نیست؛بلکه وارث ابراهیم است و موسی و عیسی و محمد(ص)!موضوع علم او ذهنیات فلسفی و احساسات عرفانی و اطلاعات علمی و فنی نیست،موضوع علم او ملت ابراهیم است.پیامبر اسلام(ص) معرفی می کند که: علمای امت من از پیامبران بنی اسرائیل برترند.

ادامه دارد...


تبدیل اسلام از ایدئولوژی به مجموعه ای از سنت های ناخودآگاه اجتماعی و قالبها و ظاهرهای ثابت متحجر موروثی و عادتی که ویژهء عوام است،آن را عوام زده کرده است و منحط و در عین حال،عوام را نیز به نوبهء خود در انحطاط سنتی و ناخودآگاهی ارتجاعی تقویت نموده و تثبیت.(رابطهء دیالکتیکی و متقابل میان جامعهء منحط و فکر منحط).

 

و نیز تبدیل اسلام از ایدئولوژی به مجموعه ای فرهنگی مرکب از فلسفه و علوم و فنون تخصصی که ویژهء خواص است،آنرا بینشی فلسفی و نقشی علمی داده است و طبیعتا همچون دیگر مکتب های فلسفی و علمی و مجموعه ای فرهنگی،از متن زندگی و مسیر حرکت جامعه و رهبری زمان به گوشهء تفکر فلسفی و تخصص علمی و تعقل فنی و مباحث کلامی و ذهنی کشانده و حساسیت در برابر سرنوشت مردم و احساس دردها و شناخت نیازها و روح حرکت و آرمان خواهی و عدالت طلبی و جهاد در راه نجات و رستگاری مردم و مبعوث شدن بر مستضعفان زمین و تعهد رسالت ذاتی و هدف اصلی اش یعنی امر به معروف و نهی از منکر را از دست گذاشته و با این همه،پاک دور و بیگانه شده است.

 

آنچنانکه غیبت خویش را از متن حیات و حرکت و هدایت زمان خویش،احساس هم نمی کند و این است که از فریاد درد و اعتراض و دعوت امثال ما مردم که از این غیبت و عزلت و بیگانگی اش با اساسی ترین مسئولیت هایش که فلسفهء وجودی اوست،به شگفتی می آید که مگر چه شده است؟این همه داد و فریاد چرا؟چرا به روحانیت اهانت کردی؟چرا به کسانی که عمر را در بحث و درس و فقه و اصول و حکمت و علوم دینی صرف کرده اند،اعتراض می کنی؟

 

و راست هم می گوید زیرا به عنوان حکیم مذهبی،عالم مذهبی،فقیه مذهبی،مقدس اند و محترم و ارزش کارشان بالاتر از آنکه کسی حق اعتراض داشته باشد.زیرا با بینش فلسفی و علمی،آنان عالی ترین چهره های فرهنگ دینی و علمی مایند.

 

اما اگر با بینش ایدئولوژیک،با بینش اسلامی- اسلام نه به عنوان یک فرهنگ،بلکه یک رسالت،پیام،هدایت،راه رستگاری و نجات و عدالت و... – بنگریم،می بینیم که ایدئولوژی ها همه حضور دارند و در متن احساس و ایمان و مسئولیت و آگاهی و واقعیتها و دردها و نیازها و بحبوحهء زندگی و مردم و نسل جوان و گروه روشنفکر ما،دست اندر کار تلاش و دعوت و بسیج اند،حتی ایدئولوژی های انحرافی،منحط،حتی پوچ گرائی نیهیلیسم و لاابالی گری...اما اسلام غایب است.اسلام را دو تکه کرده اند،یک تکه اش را به صورت احکام عبادی و مراسم و شعائر ناآگاهانهء تکراری موروثی،برای عوام عقب مانده،در تکیه ها و روضه ها و دوره ها،یک تکه اش را به صورت رشته های تخصصی علمی در مدرسه ها و به قول بعضی،برای اهل فن!اسلام فنی!

ادامه دارد....


اسلام:دعوت.رسالت.تکلیف.مسئولیت.جهاد.ناس!قسط.عدل.انفاق.تفویض یا هبوط.انسان جانشین خدا در طبیعت.زهد.نفی مالکیت فردی.مالکیت خدا.امانت.کنز.ربا جنگیدن با خداست.اصالت معاش.استضعاف.یتخبطه الشیطان من المس.قرآن:دربارهء پول زدگی رباخوار.زندگی پست دنیوی.من لا معاش له،لا معاد له.اصل لاضرر و لا ضرار.کادالفقر ان یکون کفرا.الزرع للزارع ولو کان غاصبا.انقلاب آخرالزمان.انتظار.جامعهء بی تضاد موعود.حکومت اجماع.شورا و بیعت.وصایت.تقیّه.تقلید.

 

اما برای آنکه این سنجش را تمام کرده باشیم،به جائی می رسیم که ایدئولوژی انسانی دیگر ساکت می شود اما ایدئولوژی انسانی هنوز حرفهائی برای گفتن دارد:اسلام:غیب.اخلاق.عشق.پرستش.رستگاری.پاداش.کیفر.معاد.بقاء.در یک کلمه:اسلام،ایدئولوژی مذهبی،اما رآلیست منطقی است.زیرا برای ارزشهای اخلاقی و ایثار و شهادت بر اساس جهان بینی خدا-معاد،توجیه عقلی دارد.ایدئولوژی:ایدئولوژی مادی در اینجا،ایده آلیست ذهنی است،زیرا در پاسخ کسی که می پرسد:چرا برای مردم،خود را فدا کنم؟باید به احساسات قهرمانی تکیه کند!

 

اما فلسفه و علم:شناختی که بر یک اصل استوار است و آن رابطهء ذهنی با عینیت است.بینش ایدئولوژیک،بینشی حقیقت پرستانه است و بینش فلسفی یا علمی،بینشی واقعیت طلبانه.ایدئولوژی مسئولیت آور است یعنی تعهد و تکلیف ایجاد می کند،چه،تعصب،خصیصهء ذاتی و نتیجهء حتمی آن است؛در حالیکه فلسفه و علم به خودی خود لاابالی است.ایدئولوژی می گوید:باید اینچنین باشد و فلسفه و علم میگویند این چنین هست.

 

می بینیم که اسلام به عنوان یک رسالت،یک پیام و یک مکتب هدایت و نجات برای مردم،از نوع ایدئولوژی است،نه فلسفه و علم و هنر و ادب و صنعت.منتهی یک ایدئولوژی راستین و کامل.ایدئولوژی مردمی که ریشه ای خدائی دارد.

ادامه دارد...


در صورتی که ایدئولوژی،یک جهان بینی و مکتب و خط مشی اعتقادی است که هدفش هدایت،آگاهی دادن،حرکت بخشیدن،آزاد کردن مردم است و ارائهء شیوهء مشخصی از زندگی و شکل ایده آل از شخصیت انسانی و آرمان های مقدسی در مسیر وجودی نوع انسان یا قوم خود و بالطبع،اخلاق،ارزشها و مسئولیت های معین و این همه بر اساس تلقی خاصی از جهان و فهم ویژه ای از حقیقت نوعی انسان.

 

در این معنی است که ایدئولوژی،نزدیکترین فاصله را با مفهوم دین،نبوت و رسالت پیامبران بزرگ و به اصطلاح:اولوالعزم و صاحب کتاب پیدا می کند و نزدیکتر از مکتب،چرا که ایدئولوژی،روشنفکر می سازد؛اما مکتب،فیلسوف و عالم و هنرمند و...و به عبارت دیگر:عالم و فیلسوفی مانند ارسطو،مکتبی را ارائه می دهد که بیشتر ابوعلی سینا،غزالی و ... را می پرورد؛در حالیکه محمد(ص)،ایدئولوژی ای را مطرح می کند که توّابین و سربداریه می سازد.شخصیت هائی چون علی و حسین و ابوذر و دعبل و کمیت و ... می پرورد.

 

فلسفه و علم:پدیده شناسی می کنند؛تا مرز معرفت پیشتر نمی روند؛در برابر طبیعت،جامعه و انسان،یک آئینه اند؛آگاهی اند؛ارزش ها را توجیه می کنند؛تو را تشریح می کنند،کشف می کنند؛فیلسوف و عالم می سازند.اما:

 

ایدئولوژی:ایمانی است که بر اساس مفاهیم خودآگاهی،هدایت،رستگاری،کمال،ارزش،آرمان و مسئولیت استوار است؛ارزیابی خوب و بد می کند؛به هدایت دست می زند؛یک دست!؛راستین و تمام با خودآگاهی تحقق می یاید؛ارزشها را می کشد و می آفریند؛تو را خلق می کند؛روشنفکر مجاهد می پرورد.

 

فیلسوف و عالم تماشاچی جهانند و ایدئولوگ مدعی ای که در جایگاه خدا ایستاده است و امر و نهی میکند و خوب و بد،ویران می کند و می سازد،انتقاد می کند و تصحیح،خط مشی تعیین می کند و جهت و شعار و آرمان...آنچه در مفهوم ایدئولوژی به گونهء ذهنی مطرح است،همان عناصری است که تشکیل دهندهء مصداق کامل دین است:


ایدئولوژی را در عالی ترین،مترقی ترین و کامل ترین مفهوم آن-نه آنچنان که هست،بلکه آنچنان که انسانهای آگاه و روشنفکران مسئول و مترقی و انسان خواه و پیشتاز امروز،در ذهن خویش می پرورند،با دین در کامل ترین شکل آن که تحقق یافته است و هست،مقایسه کنید و ببینید که چگونه ایدئولوژی انسانی با اسلام،به عنوان کامل ترین دین الهی،با یک زبان حرف می زنند.اصطلاحات اساسی را که بیان کنندهء عناصر اصلی هرکدام است در هر دو بجوئید و با شگفتی ببینید که روشنفکر مسئول امروز با اسلام،تا چه حد زبان مشترک دارد؟اصطلاحات،در هر دو،برخی در معنی و برخی حتی در لفظ،یکی است:


ایدئولوژی:پیام.رسالت.تعهد.مسئولیت.مبارزه.مردم!برابری.عدل.نفی فاصلهء طبقاتی.اصالت انسان.انسان خدای طبیعت.پارسائی انقلابی.نفی مالکیت فردی.مالکیت اجتماع.رهبری.سرمایه داری.سود از آنِ سرمایه نیست.اصالت اقتصاد.بهره کشی.آلیناسیون یا حلول دیو پول در انسان پول پرست،سوسیالیست های اخلاقی:دربارهء انسان در نظام بورژوازی.زندگی پست بورژوازی.اقتصاد زیربنای اخلاق و معنویت.نفی استعمار.فقز ریشهء فساد.تولید از آن بازوی تولید است نه منبع تولید.انقلاب نهائی تاریخ.ایمان به آینده.جامعهء بی طبقهء موعود.حکومت مردم.شور و رأی.رهبری از بالا در دوران انقلاب.رازداری.اطاعت تشکیلاتی.

ادامه دارد...


کلمهء ملت،حدود هفت هشت بار در قرآن مطرح شده است که بیشتر به صورت ملت ابراهیم یا ملت ابراهیم و اسحق و یعقوب عنوان شده است.ملت ابراهیم به عنوان مکتبی مطرح شده است که پیامبر اسلام(ص)ادامه دهندهء آن مکتب است.به عبارتی دیگر،ملت ابراهیم،مکتبی است که از آغاز رسالت توحید تا پیامبر اسلام(ص)،همهء پیامبران،دعوت کنندگان به این ملت اند.بنابراین،همهء پیامبران راستین،در هر عصری و در میان هر قومی،بشریت را به یک ملت دعوت کرده اند،گرچه شریعت هایشان با همدیگر اختلاف داشته است.

 

بدین معنی که هر پیامبری که به هدایت قوم خویش مبعوث می شده است،بر حسب زمان و مکان و شرایط گوناگون محیط خویش،از قبیل نظام اجتماعی و بنیاد اقتصادی و موقعیت تاریخی و کیفیت انحراف فکری و اخلاقی و سطح تمدن و فرهنگ و ...،شریعتی کتناسب با شرایط محیطی و واقعیت های عینی زمان و نیازهای اساسی مردم خویش داشته است که با شریعت های پیامبران راستین قبل و بعد خودش اختلاف داشته است،در عین حال،همگی،چه شارعی که در یک گوشهء آسیا یا افریقا بر قوم کوچک عقب مانده ای و برای زمان معینی مبعوث شده است و چه شارع اسلام که هم خاتم نبوت ها است و هم رسالتی جهانی دارد،یک دعوت مشترک داشته اند و جهت و جهان بینی واحدی که به نام برجسته ترین شخصیت تاریخی ای که بزرگترین و قوی ترین نهضت را در این مسیر مشترک آغاز کرده است،ملت ابراهیم نامیده می شود.

 

...در قرآن وقتی کلمهء ملت به کار می رود،[برخی]همان معنی را اراده می کنند که امروز،ایدئولوژی (ideologie)نام دارد.بدین معنی که ملت ابراهیم که مکتب مشترک همهء پیامبران تاریخ و هادیان نجات و عدالت مردم است و در همهء زمان ها و در همهء نظام ها،انسان ها را بدان دعوت می کرده اند،ایدئولوژی ابراهیمی است.من خودم کتاب را به معنی ایدئولوژی می گرفتم،اما آن نظر را پسندیدم...

ممکن است ملت را به معنای نهضت گرفت،لیکن نهضت،کلمه ای است که بیشتر نمایانگر حرکت(movement) است نه مکتب.در صورتی که ملت،غنی تر و عمیق تر از آن است که در ظرف سادهءکلمهء نهضت بگنجد.

 

اگر آن را به معنی مکتب بگیریم، به مفهوم ایدئولوژی نزدیکتر می شود اما در اینجا هم کلمهء مکتب نسبت به ایدئولوژی،از دقت خالی است،چه،به اصطلاح منطقی ها جامع هست ولی مانع نیست.یعنی مفهوم ایدئولوژی را در خود جمع می کند اما از ورود معانی دیگری جز ایدئولوژی مانع نمی شود.زیرا مکتب به معنای مکتب فلسفی علمی ادبی هنری و ... هم می تواند باشد که ایدئولوژی نیست و با مفهوم ملت در اینجا نمی سازد.مثلا مکتب داروین در زیست شناسی و ...

ادامه دارد...


کسی که برای نثار کردن جانش در راه سعادت و آزادی مردم،حتی از مردم،سپاسی را چشم ندارد و این را که به نام یک قهرمان،بر گورش گلی بنهند به نام یک شهید،از خاطره اش یادی کنند نیز،پاداش نمی خواهد،که او از شهید خویش،پیامبر(ص)آموخته است که: ان اجری الا علی الله! و جز امتی که در حیات خویش،از ایمان به خدا،قوت و غذا می گیرد و در این هستی بزرگ،بر تکیه گاه قدرت برتر او تکیه دارد،کدام گروهی است که در راه رستگاری مردم جهان بتواند ایثار را در بلند ترین قلّهء اخلاص،تجربه کند؟

 

در حل تضاد امروز جهان،اشتباه ما این بوده که مجاهدین ملحد را با قاعدین مؤمن می سنجیدیم و از حل مسئله عاجز می ماندیم.و این سنجش منطقا غلط است.باید مجاهدین ملحد را با مجاهدین مؤمن سنجید.آنگاه یک ملحد مجاهد نیز،خود معترف خواهد بود که برای انفاق جان و ایثار خویش در راه رستگاری مردم،ایمان به خدا،جهان بینی اعتقادی و زیربنای منطقی سازگارتری است،چه،یک خداپرست که جهان را صاحب احساس و شعور و حساب و منطق می یابد و خود را عملی زوال ناپذیر که در این هستی گم نمی شود،با قدرتی که از خدا و معاد می گیرد،در راه مسئولیت خویش و برای حیات خلق،مرگ را آنچنان طبیعی و آسان می فهمد که در انتخاب آن،حتی احساس قهرمانی نمی کند و مقابلهء با آن را حقیرتر از آن می یابد که به دلیری نیازی باشد.

 

و می دانیم که در میان خداپرستان آگاه و مسئول،یک شهید آنچنان جان می دهد که نماز می خواند!و اینانند که:از میان همهء انسانهای آگاه و مجاهد و دوستدار آزادی و مسئول در برابر مردم،که تاکنون برای مردم قیام کرده اند،بهترین امت اند.بهترین امتی که در راه مردم،امر به معروف می کنند و نهی از منکر،و به خدا ایمان دارند!چه،به خدا ایمان دارند!در این آیه نکتهء جالبی که نهفته است این است که اعتراف می کند که امت های دیگری نیز بوده اند که به خاطر مردم خروج کرده اند،اما در اینجا سخن از بهترین امت است.بهترین امت که به پا خواسته اند،برای مردم!

 

در این آیه [کنتم خیر امة...] و نیز آیهء پیشین [ولتکن منکم...] امت را هم از نظر معنی و مصداق و هم فلسفهء وجودی و مسئولیت های اصلی آن،به گونه ای معرفی می کند که امروز در عالی ترین مفهوم اعتقادی اش حزب نام دارد و بر این اساس،اکنون موضوع اصلی سخن من- شیعه یک حزب تمام -کاملا مشخص شده است.اکنون که معنی و مصداق و شعارها و مسئولیت های حزب را معین کرده است،به بیان رابطهء این امت با خویش می پردازد:این است امت شما،امت واحد و من خداوند شمایم،بپرستید.

 

عبادت نیز از آن مفاهیم عمیق و سازنده ایست که به صورت فعلی از نظر دامنه و حتی درجهء معنی،فقیر شده و فرود آمده است.عبادت از ریشهء عبد است به معنای کوفتن و هموار کردن جاده.عبدالطریق یعنی جاده هموار شد.بنابراین،عبادت،کوفتن و هموار کردن ناهنجاری ها و دست اندازهای خویشتن است تا انسان،راهی شود،راسته و هموار،در زیر پای ارادهء حاکم بر هستی،تا حقیقت همچون نهری بر بستر رام خویش،بر گذرگاه وجودی آدمی بگذرد،آدمی با ضربه های عبادت،خود را در برابر سلطنت راستی و ایمان و حق،در هم کوبد و خرد کند،راه کند!

ادامه دارد...