سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

قومی که از نظر فکری و روانی،خود را دگرگون نساخت و شایستگی نعمت و قدرت را در خویش پدید نیاورد،در راه کسب معروف تلاش ننمود،در راه طرد منکر،مبارزه نکرد،خدا هرگز سرنوشت وی را که به دگرگونی خویش دست نزده است و شایستگی نعمت و قدرت را در خویش ایجاد نکرده است و در برابر معروف و منکر،مسئولیت احساس نمی کند،به عنوان پاداشی در ازای ایمان به خویش،دگرگون نخواهد کرد!

 

در یک کلمه،پیشرفت و عزت،حاصل عمل است و رستگاری حیات و سیادت یک اجتماع،در گرو جهد برای معروف و جهاد علیه منکر است و آنها که ایمان به خدا دارند،اما در عمل عاجزند و از مسئولیت امر و نهی اجتماعی گریزان،ایمان به خدا آنان را سودی نمی بخشد!و سرنوشت کنونی دنیا این درس را به تلخی به ما می آموزد!

 

این است که خدا در آنجا که از امت برتر سخن می گوید،امر به معروف و نهی از منکر را مقدم آورده است.پس چرا،ایمان به خدا را نیز بر این دو افزوده است،هرچند پس از امر و نهی؟جان سخن در همینجا است و بزرگترین درس!

 

آری،هدف؟مردم!مسئولیت؟امر به معروف و نهی از منکر!اما تنها کسانی می توانند بهترین امت را در جهان تشکیل دهند و تنها امتی می تواند به راستی و به تمامی اخلاص،به خاطر مردم قیام کند که از همهء بندها و پیوند های روحی و مادی فردیت خویش خارج شود و برای انجام مسئولیت رهائی بخشش در قبال مردم،علیه همهء قدرتهای ضد مردم خروج کند و در این رستاخیز،تنها و تنها،هدفش مردم باشد و برای مردم،رسالتی نه قهرمان وار که راهبر وار به عهده گیرد که:به خدا ایمان داشته باشد.

 

اعجاز زبان را ببین!از یکسو عمل و مسئولیت اجتماعی را بر ذهنیت و ایمان مذهبی مقدم می آورد.زیرا می خواهد بر عینیت و عمل تکیه کند و از سوئی دیگر،می خواهد بیاموزد که بهترین عمل و خالصانه ترین مسئولیت اجتماعی و جهاد و تلاش در راه مردم،از منیع لایزال و قدرت شکست ناپذیر خداپرستی تغذیه می کند و خداپرست راستین است که می تواند مردم دوست راستین باشد و رهائی بخش مخلص!

ادامه دارد...


و از این اتهامها خوشمزه تر،توجیه های بعضی مؤمنین مسلمان است که چون عزت و قدرت و سعادت و نعمت و پیشرفت و علم و صنعت و تمدن را در آن سو،و برعکس ذلت و ضعف و نکبت و نقمت و انحطاط و جهل و عقب ماندگی را در این سو،نمی توانند انکار کنند،اساسا آمده اند و خیال خود را و همهء امت را پاک راحت کرده اند و به نام دین!همهء آن موهبت های خدائی را تحقیر می کنند و همهء این نکبت های انسانی را تجلیل و حتی تقدیس! : " آنها همه مادیات است،همه لذات جسم است،همه جیفه های دنیا است،هوس و گناه و غفلت از یاد خدا و فردا است،و برعکس،اینها همه آزمایش الهی است،نعمت حقیقی و توفیق خدائی است،عامل تزکیهء نفس،تصفیهء روح،کسب معنویت،اجر صبر،پاداش سختی و قلّت گناه و عدم استطاعت بر معصیت و موجب توجه یافتن به خدا،ایمان و امید بستن به خدا،ذکر خدا،تقویت فضائل معنوی و مراتب روحانی و درجهء طاعت و کسب ریاضت و سعادت آخرت...!دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر!"

 

و عده ای هم زحمت همین اندازه تحقیقات خیلی فلسفی و اجتهادات فوق دینی را هم به خود نمی دهند،با لحنی فیلسوفانه تر و حالتی روحانی تر که حکایت از کمال ایمان و درجهء تفویض و تسلیم و رضای در برابر مشیت حضرت حق می کند،خلاصه اش کرده اند که:بله،ولی حکمت بالغهء الهی چنین اقتضاء دارد و سرّ آن بر ما پوشیده است!در این شک نیست که این واقعیت است،و در عین حال،شک نیست که هم توجیه ضد مذهبی و ضد اسلامی آنها تهمت است و هم توجیه شبه مذهبی و شبه اسلامی اینها خرافه!

 

پس علت چیست؟می بینیم که پاسخ بدان ساده نیست.و شگفتا که این قرآن چگونه حرف می زند؟و چه ها می آموزد؟آه اگر این کتاب را از ما نمی گرفتند!یک کتاب آسمانی،سخن وحی،از زبان یک پیامبر یک شخصیت مطلق الهی و در عین حال یک مرد امّی(مگر ممکن است؟)و آنگاه در ارزیابی مسائل اجتماعی،تحلیل تاریخی و تضادهای انسانی،با نگاهی این چنین علمی،بینشی مطلقا عقلی،تحلیلی صرفا منطقی و با چنین تکیه ای بر واقعیات عینی،عملی،عوامل مادی،علل طبیعی،این همه رآلیست!

 

اگر آنها که به خدا ایمان ندارند،شایستگی بقاء و کسب قدرت و سیادت در زمین را داشته باشند،خدا به آنان آنچه را که صلاحیتش را دارند می دهد و اگر شما که به خدا ایمان دارید،در عمل،خود را تسلیم ذلت و ضعف و زوال کردید،خدا به شما،آنچه را صلاحیتش را ندارید،نمی دهد!

ادامه دارد...


این واقعیت تلخی است که با هیچ تعبیر و توجیهی نمی توان انکار کرد که اکنون در بخشی از زمین که ایمان به خدای یگانه قوی تر است و بیش از همهء نقاط دیگر جهان،پرستش می شود،منحط ترین نقطهء دنیای عقب مانده قرار دارد و مؤمنان به خدا،نفرین شدگان زمینند!چه،به قول شمس:یکی خدا را اثبات می کرد!گفتم:مرد!خدا به اثبات تو نیازی ندارد،تو خودت را اثبات کن!

 

سرنوشت کنونی جهان و طبقه بندی جامعه های بشری از نظر اعتقادی،حقیقتی شگفت و باور نکردنی را به ما می آموزد.زیرا اگر گروه های اعتقادی بشری را به سه بخش کنیم:ملحد ها - که اساسا به خدا ایمان ندارند – مشرکان - که خداپرست اند اما ایمانشان به خدا،آلودهء شرک است - و موحدان - که ایمان به خدای یگانه دارند - از نظر تمدن،فرهنگ،قدرت،عزت،برکت،وحدت اجتماعی،تسخیر طبیعت،رشد فکری،علم،صنعت،هنر،حقوق انسانی،آزادی های بشری،درجهء عدالت،امکان رشد استعدادها و برخورداری از حق و به طور کلی،بهره مندی از نعمت های مادی و معنوی و امکاناتی که خداوند برای بندگانش خلق کرده است و تحقق استعدادهائی که در نهاد انسان نهاده است،ترتیبی کاملا معکوس وجود دارد!

 

و مسلما مومنان و پرستندگان خدای واحد از هر دو صف دیگر- ملحدان و مشرکان - عقب مانده تر و از نعمت های الهی بی نصیب تر،ضعیف تر،فقیرتر،اسیرتر و نادان ترند.اساسا این اوصاف در انحصار همین مؤمنان به خدا است!و سرنوشت شان غالبا بازیچهء دست الحاد و شرک است و برای بخور و نمیرشان،محتاج آنها!؟

 

روشنفکران غیر مسلمان و یا غیر مذهبی می گویند این خود دلیل عینی است بر اثبات این اصل که اسلام مذهب فناتیسم است و فلج کنندهء اراده و اصالت انسان،دین قضا و قدری است و این نتیجه اش،و یا این خود دلیل عینی بر اثبات این اصل کلی که اساسا دین تریاک توده هاست و مغایر علم و پیشرفت و تکیه کردن بر اصالت انسان و زندگی!!!

ادامه دارد...


دلیل تأخیر عبارت تؤمنون بالله بر دو عبارت تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر این است که می خواهد نمایانگر این حقیقت باشد که مسئولیت اصلی شما و هدف غائی خداوند این نبوده است که به خدا ایمان بیاورید،چرا که خدا به ایمان شما نیازی ندارد،بلکه هدف از برانگیختن شما این بوده است که در راه مردم برای تحقق معروف تلاش کنید و در طرد منکر،مبارزه کنید،برای آنها -همچنانکه پیامبر برالی شما  - نمونهء کمال انسانی و عامل آگاهی و هدایت و رستگاری باشید.خود را به راه پیامبر بسازید و خلق را شاهدی راهنما گردید.به سوی خیر دعوت کنید،به معروف امر کنید،از منکر نهی کنید.

 

این ها است مسئولیت اصلی شما و برای انجام چنین مسئولیت هائی است که باید به خدا ایمان داشته باشید!این شما هستید - شما که انسانهای تعالی جوئید و انسانهای مسئول مردم-  که به ایمان به خدا نیازمندید.

 

از این رو اگر گروهی به خدا ایمان داشته باشند،اما در راه تحقق مسئولیت های انسانی اش گامی بر نگیرند،یعنی ایمان آنها به خدا در تکامل انسانی آنها - که عالی ترین تجلی طبیعی آن،احساس همبستگی با جمع و همدردی با نوع و احساس مسئولیت در قبال زشتی ها و زیبائی ها و قبول تعهد در برابر سرنوشت مردم است - اثری عینی و در زندگی اجتماعی شان نقشی سازنده نداشته باشد،به یک حقیقت علمی و واقعیت فلسفی در عالم اعتقاد ذهنی پیدا کرده اند که چون در سرنوشت مردم اثری نداشته،فاقد ارزش است و چون خدا هم بدان نیازی ندارد،بیهوده.زیرا نباید فراموش کنیم که این ما هستیم که برای رشد انسانی و اخلاقی و سازندگی انسانی و تکامل نوعی خود،به خداپرستی نیازمندیم،نه خدا!

 

خدا - چنانکه به چشم می بینیم - به یک انسان مادی که او را نمی شناسد،اما مسئولیت اجتماعی اش را می شناسد و عبادت خدا نمی کند،اما خدمت به خلق می کند،به چشم عنایت و لطف بیشتری می نگرد تا خداشناسی که او را به صد دلیل فلسفی و عرفانی و علمی و منطقی اثبات می کند و با نظم دقیقی،عبادت؛اما هرگز سودی از او به خلق نرسیده و هیچگاه در برابر سرنوشت مردم و ملت خویش،مسئولیتی احساس نکرده است.

ادامه دارد....


امر به معروف و نهی از منکر به معنی امروز،مسئولیت عملی اجتماعی است،این مسئولیت از متن ایمان به خدا سرچشمه می گیرد،نتیجهء عملی این اصل عقیدتی است،عینیّتی است که از این ذهنیّت سر زده است و در این عینیت،هدف،تحقق معروف است،نهی از منکر،بر سر راه این هدف پیش می آید.

 

فراموش نکنیم که در اینجا قرآن از یک عده فلاسفه یا عرفا و علما سخن نمی گوید،از مراتب علمی و ذهنی و عقلی حرف نمی زند،بحث منطقی و فلسفی نمی کند،از امتی سخن می گوید که از همهء امت هائی که به خاطر مردم قیام کرده اند بهترند!پس سخن از امت است،از یک گروه متعهد و در توصیف اینان است که عمل را مقدم بر عقیده آورده است.با تکیه بر عمل اجتماعی و مسئولیت امر و نهی به خاطر نجات مردم که فلسفهء وجودی امت است،می خواهد این درس تازه را،آگاهی شگفت را بدهد که بی این مسئولیت،بی تعهد عملی در قبال سرنوشت مردم،اساسا امت تحقق پیدا نمی کند.

 

میخواهد بگوید:با ایمان به خدا بدون تکیهء اصلی بر مسئولیت و بدون هدف عملی برای مردم و بدون تلاش در راه معروف و مبارزه علیه منکر در زندگی،می شوی فیلسوف الهی،صوفی باصفا،عارف کامل،عابد زاهد؛اما مسلمان؟نه!می شود اهل صومعه،مدرسه،خانقاه،محراب...اما امت؟نه!امت یعنی یک گروه متعهد معتقد!گروهی که برای امر به نیکی ها و طرد زشتی ها تشکیل شده اند،به خاطر مردم در زمین خروج کرده اند و خداپرست اند!

 

مسلما چنین تقدیم و تأخیری،نه تصادفی است و نه به منظور زیبائی کلام- هرچند که قرآن به زیبائی لفظ و هنرمندی نثر خویش اهمیت می دهد،برخلاف نثر فعلی مذهبی نویس های ما که گوئی ثقل کلام و زشتی بیان را لازمهء سبک علمائی تصور می کنند –قرآن کتابی است که نه تنها انتخاب هر کلمه اش،بلکه جای هر کلمه اش حساب دارد و شکل استعمال هر لفظ،بلکه ترتیب و تقدم یا تأخر آن عمدی است و جایگاه نشستن هر کلمه اش همچون جای یک عنصر در یک بافت بسیار ظریف مرکب است،روابط اجزاء آن مانند روابط اجزاء گوناگون طبیعت است که با قواعد علمی و زبان ریاضی تبیین و توجیه می شوند.تصادفی نیست که به گفتهء استاد محمد تقی شریعتی:خداوند،هم دربارهء قرآن و هم دربارهء پدیده های طبیعی،کلمهء واحد وحی را به کار می برد.

ادامه دارد...


اسلام،بی مسئولیت امر و نهی،ممکن است یک دین باشد،اما مسلما اسلام نیست،چه،ارزش عملی و نقش انسانی و قدرت اجتماعی اسلام،بر این دو پایه استوار است و تصادفی نیست که از اسلام،همین دو پایه را باز گرفته اند و یا بدتر از آن،در حد ابتذال،آنرا حقیر کرده اند.

 

در این آیه،دو مفهوم امت - در مسئولیت مردمی - و امر به معروف و نهی از منکر - در اصالت عمل و رسالت امت - عالی ترین و بلیغ ترین قلّهء تعبیر را پیدا کرده است:شما بهترین امتی هستید که برای مردم قیام کرده اند،خروج کرده اند.این بهترین امتی که هدفش مردم است چه می کند؟بر چه پایه هائی استوار است؟بر سه پایه:به معروف امر می کنند؛از منکر نهی می کنند؛به خدا ایمان دارند.شگفتا!چرا برعکس؟این چه ترتیبی است؟یک مذهبی،این چنین درجه بندی می کند؟اول،امر به معروف،دوم نهی از منکر،سوم ایمان به خدا؟

 

اهل فن و کسانی که به علوم دین و منطق شرع واردند،می دانند که اول ایمان به خداست،بعد نوبت به عمل می رسد.تازه کدام عمل؟اصلاح خویش!بعد که از اصلاح خویش فارغ شدی!نوبت به اصلاح دیگران می رسد و تکلیف امر و نهی،آن هم اول نهی از منکر است،بعد امر به معروف!

 

مگر ندیده ای در غالب مواعظ دینی که بیشتر،دم از نکن نرو نخوان نباش نشو نفهم می زنند تا برو بخوان بفهم بشو!چرا اینطور است؟ اما آیهء قرآن است که این جور، مطالب را با این ترتیب نقل کرده است:  امر به معروف، نهی از منکر، ایمان به خدا.

 

راستی چرا قرآن چنین ترتیبی را دستور داده؟شک نیست که ایمان به خدا پایه است،خداپرستی مقدم است و مقدمه،آری،این یک امر بدیهی است،قرآن نمی خواهد تکرار مکررات و ابلاغ بدیهیات کند،می خواهد درس بدهد،آگاهی بدهد حرف تازه ای بزند،آنچه به ذهن معمول ما نمی آید،به ما بیاموزد،حقیقتی عملی،حرفی به درد بخور،یک آموزش تازه،یک هدایت فکری،یک پرورش عملی،یک پیشگیری از انحراف.

ادامه دارد...


امر به معروف و نهی از منکر را بایستی در همان معنای اصیل و وسیع اسلامی آن در نظر بگیریم و عمل کنیم.زیرا بسیاری از مصداق منکرها و معروف ها در جامعه،هر روز رنگ و قیافهء تازه ای به خود می گیرد و اگر مفاهیم ما از آنها فقط در یک یا چند قالب ذهنی خشکی متحجر شود تنها و تنها یک یا چند مصداق خارجی ثابتی را بشناسیم که ویژهء دوران گذشته است،یا حتی حال،در نظام ویژه ای،در این صورت با گذشت زمان،اساسا معروف و منکری وجود نخواهد داشت!مردم از منکرهای دیگری رنج خواهند برد و معروف های دیگری را نیازمند خواهند بود و مذهب از معروف و منکرهای دیگری حرف خواهد زد و این فاصله،مذهب را از زمان عقب خواهد انداخت!

 

موارد زکات،حتی در آمریکای فعلی هم بر اساس تولید عهد دامداری عربستان است: نقدین(طلا و نقره)،انعام ثلاثه(شتر،گوسفند،گاو) و غَلّات اربعه(گندم،جو،خرما،مویز) ! اکنون درست برعکس صدر اسلام فقط ورشکسته های اقتصادی باید زکات بدهند!

 

اگر امروز مفهوم معروف یا منکر را فقط در فلان جور لباس پوشیدن یا فلان اندازه ریش داشتن متحجر کردیم،پس از اصلاح لباس و وضع ریش مردم،دیگر موضوعی برای امر به معروف و نهی از منکر نمانده است.در صورتی که یک روز استعمار – چه نو و چه کهنه اش – مصداق منکر است،روز دیگر که این پدیده از میان رفت،مثلا استثمار طبقاتی،مصداق منکر خواهد بود و روزی هم که استثمار طبقاتی از بین رفت،آنگاه مثلا فسادهای اخلاقی جانشین آن خواهد شد و یا شخصیت پرستی و یا خودخواهی ملی و یا برتری جوئی های قدرت طلبانه و یا خیانت به مبانی اصلی و بدعت یا تجدید نظرطلبی های انحرافی!

 

بزرگترین منکرها همین است که ما دایرهء امر به معروف و نهی از منکر را در چارچوب مسائل فرعی و فردی محصور کنیم و به پدیده های ثابتی منحصر!

 

بزرگترین منکرات امروز در چشم بهترین امتی که برای مردم خروج کرده است،امپریالیسم بین المللی،صهیونیسم جهانی،استحمار،استعمار کهنه و نو،استثمار،استبداد،تضاد طبقاتی،کارتل ها،تراست ها،نژادپرستی،استعمار فرهنگی،غربزدگی و...است و به حکم اینکه توسل به منسوخ برای نفی ناسخ و مرجوح برای غفلت از راجح و تکیه بر فرع،به جای یک اصل و پرداختن به امر فردی برای گریختن از امر جمعی و طرح یک حق کوچکتر برای جهل از یک حق بزرگتر،خیانت است،هرکسی که در شرایط فعلی،به مردم،منکری پایین تر از این منکرات را معرفی کند و مردم را به ریش ببندد تا از ریشه غافل مانند،امر به منکر و نهی از معروف کرده است!

 

و این بر عهدهء رهبری علمی و اجتهاد فقهی هر عصری است که از طریق اجتهاد،معروف ها و منکر های زمان خود را کشف و مشخص کند و آنگاه امر به معروف و نهی از منکر را رهبری کند.در یک چنین شرایطی است که این دو کلمهء زیبا و عمیق و حیاتی،ارزش عملی جهانی و جاودانهء خود را همواره حفظ خواهند کرد،چه،امر به معروف و نهی از منکر،چیزی نیست جز مسئولیت جمعی و جاودانی روشنفکر که همواره بر آن تأکید می شود.

ادامه دارد...

 


چه قدر روانشناسی ذلت خود را در بزرگترین قهرمان دلاوری بشریت دمیده اند و مجسم کرده اند؟! او است که وقتی به سوی کربلا حرکت می کند تا با شهادت دسته جمعی خویش و فرزندانش و خویشانش و برپا کردن چنان انقلابی که تاریخ را می لرزاند،پنجه در پنجهء بزرگترین قدرت زمان افکند،نامه ای می نویسد که در حکم وصیت فکری او است و به برادرش محمد حنفیه می سپارد تا مردم بدانند که هدف او از چنین کاری چیست؟و در این نامه است که می نویسد:من در این راه،جز امر به معروف و نهی از منکر و احیای سنت جدم،هدفی دیگر ندارم!

 

یزید،خلیفهء عینی ای که بر تخت خلافت همهء جباران و جلادان تاریخ تکیه زده است و حسین(ع)با خانواده اش،خواهرش و بچه هایش و چند تنی از یارانش،بر او حمله می برد!

 

اسلام نخستین و علی راستین،این حکم را در درجه ای از معنی تلقی می کرده اند و در وسعتی از ظرفیت،که تمامی شعارها و هدفهائی را که در فرهنگ روشنفکران جدید و انسان دوستان و عدالتخواهان و مبارزان راه آزادی و مجاهدان ضد استعماری و همهء ایدئولوژی های مترقی و انقلابی جهان،تحت عنوان مسئولیت عنوان شده است،در خود جای می دهد و از آن همه،در می گذرد.

 

و این است که علی بزرگ می فرماید:امر به معروف و نهی از منکر در برابر تمامی عبادات،همچون دریائی بزرگ است در قبال نمی که از بخار نفسی پدید می آید!

 

زبانی که اسلام برای مسئولیت اجتماعی پیروان خویش انتخاب کرده است،زبان مذهبی است که باید در همهء ادوار تاریخی و در همهء نظامهای اجتماعی و در همهء درگیری ها و تضادهای بی شماری که مردم را رنج می دهد،زنده باشد و در نقش رهبری.

 

این است که دو کلمهء عام و پرظرفیت معروف و منکر را برگزیده است و یافتن موارد و مصادیق هریک را به اجتهاد و فهم مردم هر عصری و هر نظامی و به طرح زشتی ها و زیبائی های هر زمانی و زمینی برای مردم واگذاشته است.

 

بایستی همهء اینگونه حقیر اندیشی ها و قالب بندی های فرعی و فردی و انحصار های ثابت و تفنن بازی های خدافریبانه را به دور ریخت و نگذاشت دامنهء امر به معروف و نهی از منکر،فقط در ریش و پشم و لباس و آرایش و چیزهای ناچیزی که امرش و نهی اش زیاد با هم فرقی ندارد،خلاصه شود.

ادامه دارد...


متأسفانه زیباترین،عمیق ترین،سنگین ترین،باارزش ترین و انسانی ترین کلمات و اصطلاحات و شعارهای قرآن را بدترین و گاه ضد انسانی ترین افراد و در مبتذل ترین موارد،به قدری استعمال و مستعمل کرده اند و به قدری آلوده کرده اند که به سختی می توان زیبائی و غنای آنها را به خودشان بازگرداند،از بس که بدجوری در ذهنها نقش بسته اند،برخی را اساسا برعکس معنی کرده اند،برخی را معنی انحرافی داده اند،برخی را از معنی انداخته اند و برخی را از نظر درجهء معنی دادن،پایین آورده اند و حقیر کرده اند،از جمله همین کلمات امر به معروف و نهی از منکر.

 

در صورتی که اصیل ترین شعارهائی که آگاهی،حرکت و نجات و آزادی و تکامل ما مسلمانها و همهء بشریت در گرو آنهاست همین شعارهای زیبای امر به معروف و نهی از منکر است.با این همه،از فراموش کردن و منحرف شدن این تک ستون نجات،اصلا چُرت مان هم پاره نمی شود که سهل است،کف زدن چند تا جوان را به عنوان منکر،عامل رفتن اسلام و ماندن مسلمین می دانیم و مثلا رنج می بریم و می لرزیم.

 

اگر یک مسلمان،پایش را به طرف قبرستان ابوطالب و عبدالمطلب بگذارد،منکری در اسلام ایجاد کرده که خونش به گردنش است؛اما تجاوز اسرائیل را به تمام فلسطین و آواره کردن دسته جمعی یک ملت بزرگ مسلمان برایش اساسا جزء منکرات به حساب نمی آید و شرعا از موارد امر به معروف و نهی از منکر شمرده نمی شود!!!

 

امروز،امر به معروف و نهی از منکر در چارچوب مسائل فردی و فرعی خلاصه شده است.آن هم به قید اینکه احتمال ضرری نباشد! و الّا ساقط است.

 

امام حسین(ع) را ببین که دامنهء این حکم را تا کجا گسترده است و تا چه حدی می فهمد و می فهماند.ولی افسوس که اینها به جای آنکه افکار حسین(ع) را به ما بیاموزند،فقط زخم های تنش را نشان می دهند!و بزرگترین رنج او را کم آبی معرفی می کنند!و تنها حرفی را که از او نقل می کنند و تکرار،این است که کودکش را دستش گرفته و پیش شمر و حرمله ایستاده و تلاش می کند تا آنها را به رحم آورد و ناله می کند که:ای قوم!اگر به من رحم نمی کنید،به این کودک رحم کنید،اگر من گناهکارم،این طفل که گناهی نکرده است!

ادامه دارد...


نظر

با توجه به معنی امت و جامعه،ما جامعه های اسلامی و به تعبیر درست تر:جامعهء مسلمانان داریم،اما امت نیست.امت یک نظام ویژه ای است با رهبری و روابط و زیربنا و نهادها و هدف های خاص خویش.در صورتی که جامعهء مسلمانان،امروز جامعه ای است به قهقرا رفته و عقب مانده و فاسد با افرادی مسلمان کم و بیش از نظر ذهنی و عبادی.

 

البته شاید(!)راههای فردی و میانبر و راه حل های خیلی ساده تر وجود داشته باشد که بتوان بدون درد سر و رنج مسئولیت در قبال مردم،رستگار شد و با مخارج کمی،در آخر عمر،مثل روز اول تولد،معصوم شد و با پرداخت مقداری وجه یا گفتن مقداری لفظ،ترازوی عدل خدا را از کار انداخت و یا،بدون اینکه آدم،پایش را از پشت پاچال دکان یا رختخواب منزل بیرون بگذارد،با قرائت یک ورد معجز اثر،ثواب نه یک،نه ده،که هفتاد شهید،آن هم از نوع بدر دریافت کرد،ولی این راهها،هنوز در آن زمان کشف نشده بود و حتی ائمه(ع) و اصحاب و خود مجاهدان بدر،نمی دانستند،وگرنه فقط برای دریافت ثواب یک شهید،خود را به کشتن نمی دادند و امام حسین(ع)،خود و فرزندان و همهء  عزیزانش راآنچنان به قربانگاه نمی برد و خاندانش را به اسارت یزید نمی کشاند و به جای قتلگاه،می رفت به خلوتگاه،و از خلوص قلب،کتاب دعا را باز می کرد و می دید که در هر حاشیه اش،وردی است که آتش دوزخ را مهار می کند و در هر کلمه اش کلیدی که مفت،دری از بهشت را به روی هر نااهلی که حالی پیدا می کند،می گشاید!!!

 

امام حسین(ع)شب عاشورا به یاران شان فرمودند:هر کس حق الناس به گردن دارد،برود...

 

چقدر باید رهین منت روحانیت عوضی ای بود که این تشیع سنگین و مسئولیت آور و سراسر رنج و تحمل و صبر و جهاد و شهادت را،که علی(ع) رابه ستوه آورد و همهء پیشوایان بزرگش را به زهر خیانت یا شمشیر جنایت،در صحنه یا زندان کشت،به چنین تشیع تمام اتوماتیک راحت و بی درد سر و فوری بدل کرد!

 

مسئولیت چنین امتی صرفا مسئولیت اجتماعی نیست تا مانند ناسیونالیست ها در برابر جامعهء خود احساس مسئولیت کنند،مسئولیت طبقاتی صرف نیست تا افراد آن،مانند سوسیالیست ها(ولو جهان بینی بسیار گسترده و رسالت وسیع طبقهء جهانی کارگر هم داشته باشند) تنها در برابر طبقهء خود مسئول باشند،بلکه مسئولیتی است فوق اجتماعی،مسئولیتی جهانی و جاودانه،مسئول است برای اینکه مبارزه کند،مبارزه در راه دعوت به خیر،در راه امر به معروف و در راه نهی از منکر.

ادامه دارد...