سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

از میان اشیاء این عالم،چهار چیز است که مالک بردار نیست؛صاحب ندارد،قبالهء مالکیّت برایش بی معنی است،ابلهانه است،سخیف است،حرف رسم و رسومات!حدود و مقرّرات،عرفیّات و اعتبارات،سند و مهر و امضاء و شاهد و بیع و شری درباره اش،حرف پوچ و زشتی است:

یکی کتاب است،دیگری معبد است،دیگری زیبائی و دیگری...دل!

دل یعنی چه؟دل یعنی دل،نه یعنی مغز.مغز از آنِ صاحب مغز است،و صاحب مغز،متعلّق به خانواده اش،و خانواده اش منسوب به شهرش،و شهرش مربوط به مملکتش...

ببین چه حسابش روشن است و معیّن و منطقی!مو به درزش نمی رود!مغز یکی از اعضای پیکر صاحبش است.همین!

امّا دل معجزهء بزرگ و شگفتی است؛حساب دیگری دارد.دل چیست؟آن آدم فهمیدهء اهل درد خوب با حالت لطیف عمیق مرموزی است،که در اعماق درون بعضی موجودات راست بالای دوپا مخفی است.

امّا آن تکّه ماهیچهء خون آلود تلمبه مانندی هم،که جزء احشاء جاندار است؛و مثل یک مشت خونین،توی قفسهء سینهء همهء آدم ها و حیوان ها هست،اسمش را دل گذاشته اند،تا آن ها که«دل» ندارند،و اصلاً نمی فهمند چیست،عقده پیدا نکنند،و خیال کنند که دل همان رفیق قلوه است.همان که با قلوه و سنگدان و سیرابی و شیردان چهار تا پاچه و شکمبه و کلّه،یک دست«کلّه پاچهء کامل» را تشکیل می دهد؛و شکم یک خانوار عیالوار سر و نیم سر را پر و سیر می کند،و بعد از خوردنش هم «آن حالات»به خورنده اش دست می دهد!

تازه اگر دل و قلوهء حیوان حلال گوشت باشد!

ادامه دارد...