سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

 

9.توحید - به معنای وحدت ذات خدا – انعکاسات و التزامات منطقی این جهانی و مادی و انسانی دارد.اعتقاد به توحید در عین حال زیربنای وحدت بشری و همچنین زیربنای وحدت طبقاتی انسانی و نیز به معنای بنای یک وحدت عام در هستی است که در آن،انسان در مسیر طبیعت،تکامل پیدا می کند.این معنای توحید اسلامی است و این نه تنها زیربنای فلسفی و مذهبی است؛بلکه زیربنای فلسفهء تاریخ،جامعه شناسی و انسان شناسی و زندگی شناسی بشری نیز هست.

10.چهار بُعد توحید:جهان بینی،تاریخ،جامعه،انسان.

11.اسلام کنونی به ما تحرک نمی دهد،بلکه به ما سکوت و سکون و قناعت میدهد،به معنای قناعت و صبری که خودمان می گوئیم؛نه به معنائی که اسلام گفته است.(که این دو معنا اصلا با هم متناقضند) به معنای ناامیدی از آنچه هست و بدبینی به طبیعت و به زندگی و جامعه و حیات اسلام و همهء امید ها را به بعد از مرگ موکول کردن،به نام متدیّن بودن. .

12.اقبال با مکتب خویش و اساسا با هستی خود نشان می دهد که اندیشه ایکه به آن وابستگی دارد،یعنی اسلام،اندیشه ای است که در عین حال که به دنیا و نیازهای مادی بشر،سخت توجه کرده است،اما باز دلی به آدمی می بخشد که به قول خودش:زیبا ترین حالات زندگی را در شوق ها و در تأمّلهای سپیده دم و صبحگاه می بیند.

13.بزرگترین اعلام اقبال به بشریت این است که:دلی مانند عیسی(ع) داشته باشید،اندیشه ای مانند سقراط و دستی مانند دست قیصر،اما در یک انسان،در یک موجود بشری،بر اساس یک روح و برای رسیدن به یک هدف.مانند خود اقبال.وی هم بیداری سیاسی زمان خود را در اوج داشت و هم غرب امروز،وی را یک متفکر و فیلسوف معاصر میداند.

14. بزرگترین انتقادی که اومانیسم [مکتب انسان گرائی] و روشنفکران آزاد اندیش قرون جدید نسبت به مذهب داشته و دارند این است که اعتقاد مذهبی که بر پایهء قاهریت مطلق ارادهء آسمانی یعنی مشیّت الهی و مقهوریت مطلق ارادهء زمین یعنی خواست انسانی استوار است،منطقا انسان را بازیچهءبی اراده و ناتوان دست قوای غیبی نشان می دهد...

15.اما اسلام می فرماید:شما را گرامی داشتیم و برّ و بحر و زمین و آسمان را در اختیارتان نهادیم و روح خویش را که اراده و قدرت ابداع و انتخاب و رهبری و تدبیر و خودآگاهی و استخدام و اندیشیدن و استعدادهای مافوق طبیعی است،در شما دمیدیم تا بدانیم کدامتان نیک کردار ترید.

16.اقبال در سیر عرفانی خویش با قرآن به این اصل،یعنی اصالت عمل و مسئولیت در انسان رسیده است؛یعنی به آنچه که اومانیست ها یا اگزیستانسیالیست ها و رادیکالیست ها می کوشند تا با نفی مذهب و انکار خدا،بشر را به آن برسانند.

17.وی از آن کهنه پرستانی نیست که که بدون اینکه بشناسند،با هر چه نو است،دشمنی می ورزند.نیز مثل آنهائی نیست که بدون داشتن جرأت انتقاد،مقلّد غرب می شوند؛بلکه او از طرفی علم را استخدام می کند و از طرف دیگر،عدم کفایت و نقصان علم را برای تکافوی همهء نیازهای معنوی و همهء مقتضیات تکامل بشری احساس می کند و برای تکمیلش راه حل دارد.

 

ادامه دارد......