سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

علمائی که پیامبر اکرم(ص) آنها را برتر از علمای بنی اسرائیل و مداد شان را برتر از خون شهدا معرفی می کنند،اندیشمندان مسئول هستند و آن مرکّب و قلمی که خدا بدانها سوگند یاد می کند،متعلق به اینان است که در مسیر رسالت[و مسئولیت] انبیاء است و با خون شهدا قابل سنجش.

علوم،خدمتگزارند به انسان،آنچنان که هست و علوم،مصلحند نسبت به انسان،آنچنان که باید باشد.پس هر مصلحی خدمتگزار است اما هر خدمتگزاری مصلح نیست.اولی با واقعیت و دومی با حقیقت سروکار دارد.

روشنفکر،متفکری است به آگاهی رسیده و دارای جهان بینی باز و متحول که قدرت درک و تحلیل منطقی اوضاع و احوال زمان و جامعه اش را دارد با احساس وابستگی تاریخی طبقاتی ملی بشری و بینش مشخص اجتماعی و ناچار حس مسئولیت که همگی زادهء همان آگاهی خاص انسانی است...یک نوع آگاهی ایدئولوژیک و به تعبیر پیغمبر(ص):روشنائی ای که خدا در دل آنکه می خواهد،می افکند.

این آگاهی ماوراء علمی[شعور نبوّت] است که نهضت را برپا می کند و نهضت است که جامعهء جدید می سازد،جامعه ای همچون یک کالبد زنده و متحرک و صاحب هدف.

رسالتی را که تاکنون پیامبران در میان اقوام بر عهده داشتند،از این پس،بر روشنفکران است که آن را ادامه دهند.خودآگاه کردن جامعه.

سیاست یعنی احساس وابستگی به یک اجتماع  و آگاهی نسبت به وضع سرنوشت جمعی و حس مسئولیت فرد در برابر آن و داشتن یک وجدان گروهی یا اجتماعی...هایدگر:تنها انسان است که میداند وجود دارد.

روشنفکر کسی است که پیش از هر چیز باید تعیین کند که جامعهء او در چه دوره ای از تاریخ قرار دارد و به عبارت دیگر،زمان اجتماعی آن چیست.از جامعه اش،شناختی نه علمی و عقلی؛ بلکه مستقیم و عینی و تجربی دارد.جنگ طبقاتی را در کتابهای سوسیالیستی نخوانده است؛بلکه آنرا در درون خود می یابد...برای مورّخ،تاریخ،«گذشته» است؛اما برای روشنفکر،تاریخ،«حال» است و زنده و جاری که در متن جامعه اش،حس می کند.

روشنفکر بر خلاف متجددین،تقلید نمی کند،بلکه اقتباس می کند.آگاهانه،هم از گذشتهء خویش و هم از پیشرفت های دنیای جدید.

مارکس و انگلس خیال کرده بودند که آن همه ثروت که در اروپا جمع شد،نتیجهء دسترنج پرولتاریای اروپائی و دستگاههای تولید غربی است.آنچه سوسیالیسم و مارکسیسم هم در غرب نفهمیدند این بود که استعمار آسیا و افریقا و سرمایه داری عظیم اروپا را به وجود آورد،نه استثمار پرولتاریای اروپائی.

ناسیونالیسم بیشتر یک مفهوم طرد و عکس است.یک پاسخ است.یک اصالت مطلق اعلی و افضل نیست.یک ضدیت جبری و ضروری دیالکتیکی است.یک اعتراض.ملیّت،زمانی به وجود می آید که یک ملت،تهدید به نفی شود.انسان،تنها در مقابل دو عامل،تحقق می یابد:عشق و مرگ.عشق،همهء تعلقات را از بین می برد و مرگ،من را نفی می کند.

دانشمندان روم شرقی که از ترس مسیحی شدن ژوستی نین در رفته اند و به ایران آمده اند و دانشگاه جندی شاپور را ساخته اند،پناهندگان سیاسی اند:پس اولین دانشگاه ما را هم در عصر طلائی باستانی،یونانی ها ساخته اند.

هیچ آفتی برای علم،کشنده تر و منحرف کننده تر از این نیست که نتایج دلخواه را به او از قبل سفارش بدهند،هرگونه تعهدی مستلزم تقیّد است و مسئولیت یعنی نفی آزادی و هیچ موجودی در عالم نیست که به اندازهء عقل و علم به آزادی محتاج باشد.

 

ادامه دارد...