سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

محمّد(ص)،لحظه ای در کار خویش درنگ نداشت.آنچه را از مردم می خواست،ساده و معقول و با فطرت سالم یک انسان،هماهنگ بود.مسائل فلسفی پیچیده و گنگی نبود که برای فهمش نیازی به کسب علوم و فلسفه و یا اندیشه های پیچ در پیچ باشد.سعادت انسان و نجات و کمال یک جامعه نیز به همین اصول فطری ساده و معقول بسته است:

«تنها الله را بپرستید،در برابر هیچ کس و هیچ چیز جز او تسلیم نشوید،به یکدیگر خیانت نورزید،دختران تان را از ترس ننگ یا فقر نکشید،بیهوده به روی هم شمشیر نکشید،به سخنان شاعران تان که با سخنان گیرائی،گروهی را به غرض،لکّه دار می سازند و گروهی را در ستایش به دروغ،عزّت و پاکی و نیکی می بخشند و نفوس را با خیالات واهی و شهوت و غارت و تحریک به فساد و کبر و گستاخی و تفاخرات نژادی و خانوادگی به تباهی می کشند گوش ندهید.یتیمان را بنوازید،گرسنگان را سیر کنید.از کاهنان و جنّ گیران و جادوگران دوری کنید.یکسره در تجارت غرق نگردید.از ستم و دروغ و خیانت و نفاق و خرافه و خونریزی و قساوت و رباخواری و غرور و کینه،خود را رها سازید».

با مردم نرمی و مهربانی ای شگفت داشت،با پیروان ادیان دیگر نیز رفتارش با ادب و محبّت و احترام همراه بود و این هنگامی بود که سخن از اخلاق و انسانیّت بود.

امّا در مبارزه،هنگامی که سرنوشت جامعه مطرح است،خشن و بی رحم بود،نماز را سخت دوست می داشت؛امّا در آن افراط نمی کرد و آن را طولانی نمی نمود و دیگران را نیز بدان سفارش می کرد.

زندگی اش پارسایان و زاهدان را به یاد می آورد.زره اش نزد یهودی ای در گرو بود و پس از مرگ،ابوبکر قرضش را پرداخت و آن را پس گرفت.گرسنگی را بسیار دوست می داشت و شکیبائی اش را بر آن می آزمود.گاه خود را چندان گرسنه می داشت که بر شکم اش سنگ می بست تا آزار آن را اندکی تخفیف دهد.گوئی در این حال،ضعف خویش و هم قدرت خویش را آزمایش می کرد و نیز روح خود را از خو کردن به «روزمرّگی» باز می گرفت و خود خویش را از «حالت رسوبی» و «روح متوسّط» که خاصّ زندگی های سیر و پُر است،با تازیانهء رنج،بر می کَند و از زمین دور می ساخت.به گفتهء عایشه،در سراسر عمر هیچ گاه در یکبار،دو غذا نخورد؛اگر خرما می یافت،نان نمی خورد و اگر نان می خورد خرما نمی خورد.با این همه،از احیای روح صوفیانه و ترک دنیا و ریاضت در جامعهء خویش سخت می هراسید و با آن مبارزه می کرد.عثمان ابن مظعون و عبدالله ابن عمروعاص(عمروعاص معروف!)را که تحت تأثیر رهبانیّت و خُلق و خوی مسیحیّت،روزهای پیاپی را بی افطار روزه می گرفتند و از زن و خانه و زندگی،دل برگرفته بودند،به شدّت منع کرد و گفت:«من پیغمبرم و افطار می کنم و شب را می خوابم و می خورم و زن می گیرم و هرکه از سنّت من پیروی نکند،از من نیست».

ادامه دارد...