سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

انقلاب،قبل از خودآگاهی تودهء مردم،خود آغاز فاجعه است!

غیر از صحّت و سُقم،منطقی بودن یا بی منطق بودن یک نظریّهء اجتماعی،«جغرافیای آن نظریّه و حرف» هم مهمّ است.

 

من هیچ وقت نمی توانم «احمدکسروی» را ببخشم – ولو همهء کتابهایش از اوّل تا آخر درست باشد،و صد در صد منطقی،و هیچ کدامشان عیبی از لحاظ علمی نداشته باشد – که این حرفها را در بین سالهای 1321 تا 1326 زد.آن جا جای این حرفها نبود؛جای حرفهای دیگری بود.اگر وحی هم می بود از طرف خدا،می بایستی درِ دهنش را می بست و نمی گفت.

 

من یادم هست نسل جوان آن موقع،تمام هدفشان در آن دوره ها این بود که بروند کتاب دعا و کتاب فلان را بردارند و بیاورند و بسوزانند.و بعد دست بزنند و هورا بکشند،و راجع به اموری از این قبیل بحث کنند.مسائل مملکتی،مسائل اجتماعی،مسائل جهانی،همه هیچی.این جوری در مغزها حسّاسیّت به وجود می آورند.

 

من هیچوقت دستپاچه نیستم که زودتر به نتیجه برسم.فقط مضطرب هستم که مبادا راهِ رسیدن به نتیجه را درست انتخاب نکرده باشم.

 

اعتقاد من این است که در نظام،هر عاملی که ما را از مسیر حرکت،قدرت و کسب امکانات،پُست ها و قدرتهای زندگی اجتماعی،عقب براند و منزوی کند،یک نوع دعوت به انحطاط است؛یعنی صحنه را به دست بیگانه ها،دشمنان طبقاتی و دشمنان اعتقادی و فکری مان سپردن است.آنها از خدا می خواهند که صحنه خالی باشد.ما که در کار فکری هستیم،می دانیم که کجا را اگر بگیریم،دشمنان ناراحت می شوند،زیرا آن جا امتیاز آن ها است.

 

در پس چهرهء هر مدنیّتی،مهاجرتی پنهان است؛و به سخن هر جامعهء بزرگی که گوش فرا دهیم،به زبان تاریخ و اساطیرش،از هجرتی حکایت می کند.و در اینجا است،که مسئلهء هجرت در تاریخ اسلام،قرآن و سیرهء پیغمبر(ص)،نه یک واقعه است – چنانکه غالباً می بینید – بلکه یک اصل بزرگ اجتماعی است.

 

ادامه دارد...