اختلاف مؤمن و کافر از این قماش،در دین و کفر انگشتوانه ای،بر سر نوع نیاز و احساس و جنس اندیشه و روح و آنچه می جویند و می خواهند و معتقدند و ارج می نهند،نیست.
اختلافشان در مکان و زمان رفع این احتیاجات و رسیدن به این ایده آل ها است.اختلافشان،اختلاف جغرافیائی است.
امّا دین دریائی!آن که زندگی را فدا می کند،تا زندگیِ دیگری را بسازد؛و از سفره بر می خیزد گرسنه و تشنه،که گرسنگی و تشنگی دیگری،او را به سفرهء دیگری می خواند.سفره ای که مائده های آن را به دو دست خویش می پزد،با آتش رنج و جوش اضطراب و روغن عشق و ادویهء اندیشه ها و طعم احساس ها و گوشت تن خویش و مغز استخوان و خون دل و عصارهء جگر خویش؛و با آن چه هنر می آموزد،و دانش می دهد،و دین می پرورد،و عرفان که برمی انگیزد،و نبوغ که روشن می کند،و جهاد که توان می بخشد،و درد که می پالاید،و عصیان که می شکند و می ریزد،و تسلیم که می پیوندد و می سازد،و ریاضت که می تراشد و می شوید،و تقوا که مصون می دارد،و نیایش که تازه می دارد،و شوق که از جا می کَنَد،و هدف که جهت می بخشد،و ایمان که استواری می دهد،و مردم که مجاهدت می کند،و تنهائی که مستقلّ ات می سازد،و کتاب که مایه ات و ترازو که عدالت ات و آهن که صلابت ات می دهند،و علم که به واقعیّت ها و اخلاق که به نیکوئی ها و هنر که به زیبائی ها راهبرت می گردند،و صبر که تحمّل ات را می سازد،و سکون که استقامت ات را و تحقیر که استغنایت را و پناهندگی در خویش که استقلال ات را تأمین می کند.
ادامه دارد...