کویر!کویر،نه تنها نیستان من و ما است،که نیستان ملّت ما است و روح و اندیشه و مذهب و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است.کویر!«این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است»!
این عظمت بی کرانهء مرموزی که،نومید و خاموش،خود را،به تسلیم،پهن بر خاک افکنده است.خشک بی آبی و آبادی ای،بی قلّهء مغرور بلندی،بی زمزمهء شاد جویباری،ترانهء عاشقانهء چشمه ساری،باغی،گلی،بلبلی،...هیچ!آرام،سوخته،غمگین،مأیوس؛زادگاه خیال و افسون و افسانه؛سرزمین نه آب،سراب؛ساکت،نه از آرامی،از هراس؛با هوای آتشناک بی رحمش،که مغز را در کاسهء سر به جوش می آورد و زمین تافته اش،که گیاه نیز از «روئیدن» و «سر از خاک برآوردن»می هراسد؛و مردمش،پوست بر استخوان سوخته،با چهره هائی بریان و پیشانی هائی چین خورده!که نگاه کردن در کویر،دشوار است.چشم ها را با دست،سایه می کنند تا کویر را نبینند.نبینند که می بینند.ندانند که می دانند!گاه طوفانی بر می خیزد و خاک را بر افلاک می نشاند و آسمان را تیره می دارد و روستاها را بر می آشوبد و چون فروکش می کند،از پس آن،باز چهرهء کویر!همچنان که بود.
کویر!آن جا همواره طوفان خیز است و همواره آرام؛همیشه در دگرگون شدن است و هیچ چیز دگرگون نمی شود؛همچون دریا است،امّا،نه دریای آب و باران و مروارید و ماهی و مرجان،که دریای خاک و شن و غبار و مار و کلپاسه[مارمولک] و سوسمار.بیش تر خزندگان و گاه گاه پرواز مرغکی تنها و آواره،یا مرغانی هراسان و بی آشیانه،قصّهء «تاگور و طوطی اش»،نه در هند،که در ارمنستان!
آن چه در کویر می روید،گز و تاق است.این درختان بی باک صبور و قهرمان،که علیرغم کویذر،بی نیاز از آب و خاک و بی چشمداشت نوازشی و ستایشی،از سینهء خشک و سوختهء کویر،به آتش سر می کشند و می ایستند و می مانند،هریک ربّ النّوعی!بی هراس،مغرور،تنها و غریب.گوئی سفیران عالم دیگرند،که در کویر ظاهر می شوند!این «درختان شجاعی که در جهنّم می رویند».
امّا آنچه در کویر،زیبا می روید،خیال است!این تنها درختی است که در کویر خوب زندگی می کند،می بالد و گل می افشاند و گل های خیال!خیال،این تنها پرندهء نامرئی که،آزاد و رها،همه جا در کویر جولان دارد.سایهء پروازش،تنها سایه ای است که بر کویر می افتد و صدای سایش بال هایش،تنها سخنی است که سکوت ابدی کویر را نشان می دهد و آن را ساکت تر می نماید.
کویر،انتهای زمین است،پایان سرزمین حیات است؛در کویر گوئی،به مرز عالم دیگر نزدیکیم؛و از آن است که ماوراء الطّبیعه را – که همواره فلسفه از آن سخن می گوید و مذهب به آن می خواند – در کویر به چشم می توان دید،می توان احساس کرد.و از آن است که پیامبران،همه از این جا برخاسته اند و به سوی شهرها و آبادی ها آمده اند.
ادامه دارد...