مردی،نه فرود آمده از کاخ مُغی،دهگانی،شهرزاده ای،که بر آمده از فقر و رنج،مردی امّی از قومی محروم،مردی در کودکی چوپان گله و در جوانی،کارگر قافله!باور کردیم که نجات رسیده و عدالت!تا رسیدیم،رفته بود و در حکومت جانشینانش،با زنجیرها و شلّاق ها و غارت ها و دروغ ها!بدتر از عصر شما!و اما،خانهء او نیز ویران و خانوادهء او نیز قربانی ظلم،خیانت و غصب بیشتر از خود ما،بدتر از خود ما!و این است برادر که هزار و چهارصد سال است که سرم را بر کنار دیوار خانهء متروک فاطمه(س)نهاده ام و در این قرنهای سیاه،به تهدید هیچ تیغی و تطمیع هیچ طلائی و تزویر هیچ تسبیحی،بر نداشته ام و به در هیچ کاخی و هیچ معبدی و هیچ گنجینه ای رو نکرده ام،که در این خانهء گلین محقر،فاطمه هست و علی هست و حسین هست و زینب،زن،شوی،برادر و خواهری که همچون زنان و مردان و خواهران و برادران ما،رنج،ظلم،گرسنگی،کار،حقکشی و فریب را خوب می شناسند،می چشند و اینچنین زندگی می کنند،تا سرنوشت رنج تاریخ و فاجعهء انسانیت را در سرگذشت خویش،حکایت کنند.
خاندانی که قدرتهائی بزرگتر از فرعون را به زیر آورده است و گنجینهء قارونهای زمین را به بیت المال مردمش فرو ریخته و قدرت بزرگترین مذهب زمان را در اختیار دارد و گرسنه است،تا با گرسنگان جهان،هم کاسه باشد و ریسمان به گردن دارد،تا بردگی انسان را و قربانی غصب و تزویر دین بازان است و شهید شمشیر زهرآگین تعصّب،تا نشان دهد که اینان،به نام و به نیروی کامل ترین دین خدا،عزیز ترین پروردهء دین و پاک ترین دوست خدا را اینچنین محکوم می کنند که یعنی سنت پیامبر!و سپس می کشند،که یعنی حکومت خدا و بر نامش و یادش در تعقیب هر نماز لعنت می کنند،که یعنی عبادت مؤمن!
ادامه دارد...