سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

مذهبی که چنان شدید و با بدترین تعبیرات به شعر و شاعر حمله می کند،از سوی دیگر چنان به دفاع از شعر برمیخیزد که باور کردنی نیست.حسان ابن ثابت شاعری است که جز شعر گفتن کاری نمی داند،آنقدر که در جنگ خندق که تمام مجاهدین،بیرون از شهر در کنار خندق با دشمن مقابل اند و زنان در میان حصار،او در جمع زنان است! و تازه وقتی صفیه دختر عبدالمطلب،یهودی ای از بنی قریظه را به جاسوسی در پای حصار زنان می بیند و دفعش را از حسان می خواهد،جواب می شنود که:شعر اگر خواسته باشید،از ما ساخته است اما این کار...! و چون خود صفیه پایین می رود و با نیزه اش او را می کشد و بالا می آید و به حسان می گوید تو مردی،برو و لباسهایش را به غنیمت بردار،می شنود:چنین کاری را البته که می کنم!

 

همین حسان شاعر،از پیامبر اسلام(ص)چنان تجلیلی می بیند که هیچ شهید و مجاهدی ندیده است.یکی اینکه از میان دو کنیزی که حاکم مصر برای پیامبر می فرستد - با نام های ماریه و سیرین - ماریه را خود به زنی می گیرد - که ابراهیم از اوست - و سیرین را به حسان میدهد.و دیگر آنکه کاخی را که یکی از اشراف به پیامبر هدیه می دهد - که از قصرهای ییلاقی اطراف مدینه بوده است - این تنها کاخ را به حسان می بخشد. و یکبار به صلهء شعر کعب ابن زهیر،خرقهء خویش بیرون می کند و بر کعب می پوشاند.

 

و همین پیامبری که می گوید چرک از شعر بهتر است می گوید: و ان من الشعر لحکمة و یکبار در برابر شعری که حسان سروده بود فرمود:انما نفث روح القدس علی لسانک.اینهمه ستایش هنر از جانب مذهبی که آنهمه شعر و شاعر را دشنام می گوید،آنهم برای کسی که هنرش فقط و فقط شعر است!؟در تحلیل چرائی آن تهدید و این تأیید،فقط این را می توان گفت که پیامبر در برابر شعر غیر مسئول، و شعری که در خدمت هوسهای شخصی و احساسات فردی،و در خدمت اشرافیت است - چنانکه شعر جاهلی بود - می ایستد و چنان می جنگد که نسلش را قطع می کند و بعدهاست که خلفا می آیند و دستگاههای دلقک بازی و حاجب سازی و شاعر پروری آغاز به کار می کند تا جائی که آدمی چون سلطان محمود،فقط چهل و پنج هزار رأس شاعر در دربار خویش می پرورد!

 

ادامه دارد...