سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

مدعیان دفاع از این امام و تشیع او،عمل امام(ع) را چنین توجیه می کنند که:نه خیر آقا.امام علیه السلام را در فشار و تنگنا قرار دادند...گفتند که اگر ولایتعهدی را قبول نکنی،تو را می کشیم.و لذا امام هم - همینجوری - مجبور شدند ولیعهد بشوند!

کجای این توجیه را می شود به حساب دفاع از شیعه و تشیع گذاشت؟

جائی که حقیرترین پیرو این خانواده را نمی توانند با تکه تکه کردن جانش،در برابر بزرگترین قدرتها به زانو درآورند،چگونه رهبر چنین فکر و نهضتی،سلامتی جان خود را مصلحت می داند و همکار خلیفهء ستمگری چون مأمون می شود؟آخر کجای این مطلب،مسئلهء علمی است تا من اینطور نظر بدهم ایشان هم آنطور؟مگر اشکال علمی است که یکی اینجور نظر بدهد دیگری هم بگوید که امام به خاطر حفظ جان زن و بچه و فرزندان و آبروی خود بود که بر علیه مردم،همکار دشمن مردم شده است؟

 

امام از یک طرف،اساس کار را بر این می گذارد که در این مقام،هیچگونه امر و نهیی  لفظی یا عملی انجام ندهد و از طرف دیگر،عازم خراسان می شود!شکی نیست که نه تنها خود امام به علم امامت خود،بلکه حتی دیگران هم با شعور و آگاهی خویش می دانند که امام رضا(ع)،هرگز وسیلهء خوبی برای خلافت نخواهد بود و بالاخره شهید خواهد شد - مگر اینکه العیاذ بالله کاملا از پوستهء امامت خود بیرون آمده،مانند طاهر ذوالیمینین و سلف سیاه و غیره،همدست خلیفه باشد(که این هم محال است)از طرفی چنانچه دعوت را نمی پذیرفت و در مدینه،گمنام و مجهول،باقی می ماند(که اکنون زیارتگاهی بیش نیست)در این صورت،هیچکس از وضعیت و سرنوشت فرزندان و وُرّاث  حیّ و حاضر پیغمبر اسلام(ص) که متصل به سرچشمهء زلال وحی است،کوچکترین خبری نمی یافت چرا که خبرها همه در دارالخلافهء بغداد است و در ری و روم و قرطبه(!)

 

پدرش امام موسی کاظم و جدش امام جعفر صادق(علیهما السلام) در همان مدینه ماندند ولی از یرکت تبلیغات دستگاه انسان کش خلافت،مسلمانان آسیا و اروپا و افریقای آن روز که اساسا مسلمان شدهء دست همین خلفا بودند - اصلا خبری از آنها نگرفتند و ندانستند که در پشت پردهء این تعظیم شعائر و ترویج علوم و فرهنگ،فریادِ زنی به نام فاطمه(س)،غصب حقی به نام علی(ع)،خونهای پاکی به نام حسن و حسین(ع)،تبعیدی تنهائی به نام ابوذر،شهدای پاکبازی چون حجر و عمار و...به وادی فراموشی سپرده می شوند!

تنها همین را از تبلیغاتچیان خلیفه شنیده و می شنیدند که عده ای به نام خانوادهء مقدس پیغمبر،در دهی گرد آمده اند به نام مدینه[که بعد از 1400 سال،جمعا سی هزار نفر جمعیت دارد] که بعدا هم کارشان به اخلال در دین و خرابکاری در امت کشید...و قضیه تمام شد!

امام،امامت در مدینه را هم صلاح نمی بیند،پیشنهاد را می پذیرد و حرکت می کند.می خواهد نیاز دستگاه را با آن شرایط،وسیله قرار دهد تا از آن،به عنوان برج فریادی[قرار دهد تا به وسیلهء آن]،شعار تشیع و راه شیعه را،غصب حق علی و انحراف از دین را،خونهای پاک شهدا و حق محرومان ستمکش را...دیگربار بر گوش همهء عالم فروکوبد.

ادامه دارد...