33.زن متجدد،ازقید های منحط سنتی رها شده است،اما در عین حال،یک سلسله ضعف های اخلاقی را کسب کرده است که در تیپ سنتی اش از آنها مبرّا بود.
34.اما برای یک زن روشنفکر،رها شدن از این قید ها،یک موفقیت و کمال محسوب می شود و قابل ستایش است.زیرا وی در رهائی از این قید ها،آزادی را به دست آورده است.در حالیکه زن متجدد در رهائی از این قید ها،از انحطاط به فساد و انحراف افتاده است و این یک سقوط بیشتر است.زن روشنفکر در این رهائی از قید به مسئولیت رسیده است و زن متجدد،یک لاابالی بی قید و بی مسئولیت است.
35.این دو زن هیچ و پوچ،یکی سنتی و دیگری مدرن،هر دو در برابر زن روشنفکر احساس حقارت می کنند و چون ارزشهای وجودی او را فاقدند،میکوشند تا از طریق نمودهای جنسی یا مالی و تجمل پرستی های مبالغه آمیز،بی نمودی های خویش را در برابر زن روشنفکر،جبران نمایند.
36.استعمار مثل گربه،راحت و بی سروصدا وارد افریقا شد،کسی نفهمید کی و از کجا وارد شد.وقتی فهمیدند که دیدند صحبت از این است که آیا برای حکومت بر کشور افریقائی،خودِ افریقائی ها هم حق رأی دارند یا نه؟!به قول یکی از دانشمندان شان:وقتی اروپائی ها آمدند،ما زمین داشتیم و آنها انجیل؛اما حالا آنها زمین دارند و ما انجیل!
37.چرا استعمار حاضر است که افریقائی های بربر و عرب را که همواره نژادشان را تحقیر می کند و آنها را موش صحرائی می نامد،فرانسوی بنامد؟و دلش می خواهد او را در ملیت خودش محو کند،جزء نژاد برتر و آقا تلقی اش نماید،اما او خود را مسلمان احساس نکند؟برای اینکه اگر این بابا خودش را مسلمان احساس کرد،یک مرتبه خودش را متصل به هزار و سیصد سال تاریخ و اندیشه و تمدن و فرهنگ و هنر و نبوغ و حماسه می یابد و نمی شود بر او سوار شد.باید خلع فرهنگ شود و یک فُکُلی متجددی بشود که آرزویش شبیه شدن به فرنگی است.
38.نهضت بیداری شمال افریقا از روزی شروع می شود که محمد عبده از مصر آمد به مغرب(تونس و مراکش و الجزایر)،علمای شمال افریقا را جمع کرد.علمائی که رفته بودند توی پوست اندیشه ها و دانش های متحجری که حرکت ندارند و احساس مسئولیتی ایجاد نمی کنند و به آنها گفت که فعلا رشته های علوم قدیمه را رها کنید و فقط و فقط به تفسیر آگاهانهء قرآن و شناساندن قرآن به مردم مشغول شوید.
39.کسی می تواند ارزش انقلابی و اجتماعی این تغییر بینش و روشنفکری مذهبی را درست دریابد که وضع فکری حوزه های علوم قدیمه را بشناسد،نقشه های فرهنگی استعمار را به خصوص در قرن نوزدهم بشناسد و نیز اثر انقلاب فکری و فرهنگی را در انقلاب و بیداری اجتماعی،مثلا در رنسانس و پروتستانیسم اروپای قرون وسطائی بشناسد.این فریادی بود که سید جمال الدین اسدآبادی بلند کرد.
ادامه دارد......