مسئولیت انسان که ریشه در عمق هستی نداشته باشد و بی پایه و پایگاه وجودی باشد،یک مفهوم ذهنی و ایده آلیستی است و ارزش آن مصنوعی و اعتباری است.در این صورت،ایثار و فداکاری هم بی معنا خواهند بود.
نسبیت اخلاق،مربوط به اخلاق اجتماعی است که دائما در حال تغییر است؛اما اخلاق انسانی،ارزشهائی هستند که از فطرت نوعی انسان سرچشمه می گیرند.
اراده ای می تواند بر عوامل مختلف حاکمیت بخشد که نسبت به طبیعت و تاریخ،آگاه تر است،پس طاعتی آگاهانه است که انسان را از صورت ساختهء محیط به سازندهء محیط تحول می بخشد.
مذهب نقشی متضاد را در سرنوشت انسان داشته است:نقشی ضد تکاملی در دست قدرتهای ضد انسانی.و از سوئی دیگر نقشی تکاملی که روح را در ورای این قدرتها به سوی کمال مطلق می کشانده است.
دو عامل سازندهء نوعیت انسان:آگاهی-کشش به سوی تعالی.
اگر اسامی مختلفی را که در ادیان و مذاهب مختلف برای خدا وجود دارد بررسی کنیم هیچ یک از آنها ترس و جهل را در ذهن متبادر نمی سازد(بر خلاف نظر جامعه شناسان و علمای غیر مذهبی)بلکه همگی به عنصر آگاهی و کشش به سوی تعالی را نتیجه می دهند.
مسئولیت افروختن آن آتش اهورائی پس از خاتمیت رسالت پیامبران بر عهدهء روشنفکران صاحب رسالت است:انسانهای آگاهی که در این عصر وارثان پیامبرانند.
سمبولیسم در اروپا در دوره ای رشد کرد که در آن اختناق سیاسی پدید آمده بود.یک نویسندهء توانا در بحرانی ترین شرایط سیاسی و دیکتاتوری،با استفاده از سمبولیسم،خطرناک ترین حرفها را می تواند منتقل کند.
خودسازی عبارت است از اینکه:خویشتن را انقلابی بارآوردن به عنوان یک اصل و یک اصالت و یک هدف،یعنی به جوهر وجودی خود تکامل بخشیدن که لازمهء آن،شرکت در سرنوشت مردمی است که انسانیت و تکامل وجودی ما،آن را ایجاب می کند.
اعتقاد به آگاهی و ارادهء انسان به عنوان یک علت در مسیر جبر علمی تاریخ. و تحولات اجتماعی...
انسان انقلابی،خویشتن خودساختهء ایدئولوژیک را جانشین خویشتن موروثی و سنتی و غریزی کرده است.
مسیر تکامل وجودی انسان به سوی آزادی،از عوامل محیطی اطراف پیش می رود و به میزانی که خودآگاهی در او رشد می کند،از صورت یک معلول به صورت یک علت،تغییر می کند.
از نظر قرآن،انسان،بالقوه یک پدیدهء مافوق است،اما بالفعل یک پدیدهء خاکی و بیولوژیک.
ادامه دارد...