علمای عامی و فاقد بینش،دریای بیکرانهء علم اند،اما با یک بند انگشت عمق.
در زمینهء فلسفه و علم،حقیقت یک حرف مطرح است و آن را بالذّات تلقی می کنند و با معیارهای علمی و منطقی و تجربی می سنجند:حق است،باطل است،باارزش است،بی ارزش است...اما در جامعه و سیاست،جغرافیای آن حرف را نیز باید مستقیما در قضاوت دخالت داد.
غفلت ما از آنچه که من جغرافیای حرف می نامم،میدان جامعه را برای استعمار حیله گر و خبرهء غرب،چنان خالی و بی مانع گذاشته است که او همیشه با طرح آنچه از نظر فلسفی،علمی یا ادبی قابل دفاع بود،بتواند از طرح آنچه باید مطرح شود،مانع گردد.
ناسیونالیسم همیشه یک حرکت مترقی ضد امپریالیسم و مدافع حیات و عزت ملت ها بوده است.اما همین مکتب مقدس حیات بخش در اوائل قرن بیستم در جوامع اسلامی برپا شد تا امپراطوری عثمانی که به عنوان قدرت مهاجم مسلمانان جهان،عنان اروپای شرقی را به دست گرفته بود و به سوی غرب پیش می رفت و اروپا را در تنگنای سختی گرفته بود،از درون خویش قطعه قطعه گردد.آنچه به دست آمد،غرور ملی بود و خط لاتین و تعطیلی یکشنبه به جای جمعه و یک عدد پدر خوانده به نام مصطفی کمال که اصلا ترک نبود!
هرچند که نژاد یهود در موضوع قتل عیسی(ع)بی گناه است،اما مطرح کردن این موضوع،درست در زمانی که یهودیان صهیونیست،دست به اشغال فلسطین زده اند،معنای دیگری دارد.
در یک جامعهء عقب مانده که در آن سنت های ارتجاعی و سیستم منحط اقتصادی و روابط اجتماعی جاهلی بر جامعه حاکم و قدرتها بر آراء مردم مسلطند و توده فاقد شعور و رشد اجتماعی است،شعار دموکراسی یا آرای همهء مردم،فریبی است تا دشمنان مردم در پناه آن بتوانند مسیر نهضت مردم را منحرف نمایند...
محمد عبده:اروپامذهب را رها کرد و پیش رفت و ما رها کردیم و پس فتیم.
مفاهیم اجتماعی همگی نسبی اند و در هر جوّ اجتماعی و زمانی خاص،معنای خاصی دارند.زن اروپائی پس از چندین نسل رشد اجتماعی و فرهنگی آزاد شده است.آزادیش را به وسیلهء آگاهی و فرهنگ به دست آورده و هیچ شباهتی با زنی که قیچی آجان،آزادزنش کرده ندارد.
در آنجا آزادی زن یعنی آزادی انتخاب و اندیشه و زندگی کردن و دوست داشتن.آزادی زن در اینجا یعنی رها شدن او از لباس و آرایش سنتی و بنده شدن او در بازار فروش کالاهای مصرفی که اصولا ربطی به شعور و فرهنگ و روح و بینش و تغییر شایستگی وی ندارد.او هنوز ارزش خود را در مبلغ مهریه اش می بیند.
«مسئولیت روشنفکر در جامعهء کنونی ما» و نه صرفا «مسئولیت روشنفکر».
مسائل سیاسی و اجتماعی،نسبی اند و در هر زمان و مکانی ممکن است معنا نداشته باشند....آنچه در فرهنگ اروپا می گذرد،زادهء طبیعی شرایط اجتماعی آنجاست...سیاسی به معنای احساس وابستگی فرد به یک گروه یا جامعه و مسئولیت و خودآگاهی و شرکت در رهبری آن جامعه:انتم ساسة العباد و ارکان البلاد...روشنفکر،متعصب خودآگاهی است که روح زمان و نیاز جامعه اش را حس می کند و رهبری فکری را داراست.وظیفه اش حرکت بخشیدن و جهت دادن به جامعه است و نه زعامت و حکومت.
شخصیت فردی هرکس عبارت است از مجموعهء خصوصیات معنوی ای که تقدیر تاریخی و ساختمان اجتماعی او در او پرورش داده است و احتمالا به میزان خودآگاهی و قدرت اختیاری که داشته است،در جهت دادن به آن دخالت کرده است.روشنفکری که با فرهنگ خود بیگانه است،با خودش بیگانه است.از نظر روانشناسی،فرد وجود ندارد و بلکه افراد وجود دارند.
فرهنگ باستانی ایران قبل از اسلام،تنها در تاریخ وجود دارد و نه در جامعه؛شمشیر سیاسی اجتماعی فرهنگی اسلام،جریان فرهنگی منبعث از هخامنشیان را قطع کرد...
من نه به علم آزاد معتقدم و نه به علم متعهد:اولی بی فایده کردن و جدا ساختن آن از زندگی مردم و دومی مسخ کردن علم است و جدا کردن آن از واقعیتهای عینی.باید هدفهای علمی و مصالح حیاتی خویش را پس از بررسی های آزاد و تحقیقات غیر متعهدانه علمی تشخیص دهیم و انتخاب کنیم.
ادامه دارد...