آناتول فرانس:عالِم کسی است که فرق میان «من می دانم» و «من می پندارم» را میداند.
جامعه شناسی علمی را در قرن بیستم در دانشگاهها و مؤسسات تحقیقی زندانی کرده اند.در حصار سیانتیسم محصور شده و به بیماری هولناک بی غرضی و انزوای عالمانه مبتلا شده است.
عیسی(ع): از راههائی نروید که روندگان آن بسیارند؛بلکه از راههائی بروید که روندگان آن کمند...خالف ما تعرف به العامه.
عنایت شدید علمای بزرگ ما در این بود که پیش از ورود متعلّم به مرحلهء فلسفه و تفکر عقلی آزاد،باید مبانی تقوائی و اخلاقی او را محکم ساخت...
انسان می تواند یک مذهبی متعصب باشد و در عین حال،بینش و احساس و شناخت وی از مذهب،همواره در حال تلطیف و تکامل باشد.
رسالت روشنفکر،زعامت و حکومت و رهبری سیاسی و اجرائی و انقلابی مردم نیست.کار روشنفکر،بیدار کردن وجدان جامعه،خودآگاه کردن عوام،تفسیر و تحلیل مسلکی و ایدئولوژیک شرایط اجتماعی موجود،تبیین ایده آل ها و خط مشی ها و وارد کردن واقعیت های بهنجار و ناهنجار زندگی به احساس و آگاهی مردم و استخراج منابع خام انرژی های معنوی و فکری در تاریخ و فرهنگ ملت و تعلیم و تربیت سیاسی و ایدئولوژیک توده است.
معلم باید تنها دو نگاه ببخشد:«دیدن» بیاموزد و «رفتن».
هر انقلابی که از یک فرهنگ انقلابی نیرومند و غنی برخوردار نبوده است،یک کف جوش بی محتوی و پوکی بوده است که ناگهان خروش کرده و با پفی فرو نشسته است.
اصولا روشنفکر در هر شرایطی،دارای یک بینش انتقادی است.یعنی نسبت به وضع موجود،معترض و می کوشد آنچه را وضع مطلوب می داند،جانشین آن سازد.روشنفکر یک آنارشیست است،به اضافهء یک چیز دیگر.
قرن هفده،پایان قطعی روح مسلط دوران قرون وسطی؛و حاکمیت روح علمی غیر مذهبی جدید بود.مشخصات گروه انتلکتوئل اروپائی همه معلول منطقی و طبیعی شرایط عینی اجتماع اروپائی است.پدیده ای که باید به وجود می آمد و این گروه،یک ریشهء طبقاتی و فرهنگی بورژوازی داشت.این گروه با دو جبههء همدست فئودالیسم و کلیسا درافتاد.انقلاب کبیر فرانسه یکی از جلوه های نمایان این نهضت است.
غرب،هزار سال پیش از مسیحیت دارای تمدن و فرهنگ و قدرت اجتماعی و آزاد اندیشی بسیار درخشانی بود.یونان و رم باستان،عصر طلائی تاریخ غرب اند.
نهضت غیر مذهبی کردن جامعه و زندگی اجتماعی[لائیسم] که از مشخصات گروه روشنفکران آزاد اروپائی قرون جدید است،عکس العمل انسانی و آزادیخواهانه در برابر قید های ضد اخلاقی و غیر بشری بود.
سیانتیسم،زادهء سه علت معقول و منطقی و طبیعی بود:خاطرهء شومی که از تعهد داشت؛در حالیکه هیچ چیز به اندازهء علم شایستگی و نیاز حیاتی به آزادی ندارد... زمینهء کار علم،طبیعت و واقعیت است و روش کارش،استقراء و تجربهء عینی و هدفش شناخت نمودها و پدیده ها و نه جوهر و کنه و حقیقت ماهوی؛و استخدام آنها در خدمت زندگی واقعی و عینی...غرور و اعتماد به نفس ناشی از موفقیت های عظیم علم در زندگی روزمره.
بر خلاف بینش عامیانه که مطلق اندیش و مجرد بین است،اندیشهء بشری راهی بس طولانی در تکامل خویش گذرانده است تا به مرحله ای رسیده که می گوید:از این نقطه نظر چنین است و از آن نقطه نظر چنان،به این اعتبار و به اعتبار دیگر...یکی از نشانه های زبان علمی این است که صفت تفضیلی را بیشتر از صفت عالی به کار می برد.
ادامه دارد...