17) شیعهء صفوی از نهج البلاغه می ترسد،زیرا این کتاب،هم چهره ای را که آنها از علی نشان داده اند- گریم شدهء رستم دستان،قهرمان ملی – محو می کند و هم نقشی را که از مکتب علی ساخته اند،بر باد می دهد.
18) به جای آنکه بر ارزشهای برتر و فضیلت های اخلاقی و انسانی علی تکیه کنند و بر اصل امامت و خصوصیات ممتاز و ارزشهای اجتماعی آن به عنوان یک نوع رژیم الهی در رهبری امت،به کینه توزی ها و فحاشی ها و فضیلت تراشی های بی معنا برای ائمه پرداختند تا مردم به آگاهی نرسند...
19) وحدت تشیع و تسنن نه؛وحدت شیعه و سنی،آری!
20) بندهء شایستهء خدا،آدمی است که حرف را برای حرف،گوش نمی دهد؛بلکه مسئولیتش این است که به آن عمل کند و به تعبیر قرآن،از آن حرف تبعیت کند و آن را به مرحلهء عمل برساند...در محافل علمی و دانشگاهی امروز غرب-که تمدن و علم را در اختیار دارد-مسئلهء تعهد علمی و مسئولیت اجتماعی و عملی عالم،به عنوان "بی طرفی علمی"نفی می شود و اعلام میشود که قرن بیستم،قرن ایدئولوژی نیست،قرن تجزیه و تحلیل واقعیت است و پی بردن به حقایق؛نه تعهد عملی و رسالت اعتقادی...در حالیکه قرآن از طرفی بندگان شایسته اش را به بیطرفی علمی و دوری از تعصب و تنگ نظری می خواند و از طرفی دیگر،آنان را وا می دارد که بعد از سنجش،بهترین حرف را مورد تبعیت و عمل قرار دهند.اعجاز سخن قرآن،یعنی همین؛و نه صرفا صنایع بدیعی و زیبائی های لفظی...
ادامه دارد...