8) اصلی ترین خطی که علی را از ابوبکر جدا می کرد،خط فاصل بین حقیقت و مصلحت بود:به عبدالرحمن ابن عوف پول پرست،باید چیزی داد و راضی اش کرد چون آدم با نفوذی است...بنی امیه هم با اینکه دشمن اسلام است،اما چون مقتدرند،نمی توان ندیده شان گرفت.و نیز خالد ابن ولید،چون افسری قهرمان است...چنین آدم پخته و مصلحت شناسی(ابوبکر)،مسلم است که رأی می آورد!اما علی که به هیچ کدام از اینها توجه نمی کند و جز حقیقت،اهل هیچ صلاح و مصلحتی نیست،تنها می ماند.
9) در جامعه شناسی یک اصلی است به نام تبدیل نهضت یا حرکت(موومان) به نظام یا نهاد یا سازمان(انستیتوسیون).به این معنا که در جامعه،حرکتی بر اساس ایده آل ها و هدف هائی ایجاد می شود؛اما در راه رسیدن به آن هدف،خود به خود به موانعی بر می خورد.کشمکش ایجاد می شود.بنابراین،از خصوصیات نهضت،حرکت و روشن بودن هدف است و همه چیز مقدمه ای برای رسیدن به آن هدف.لیکن بعد از رسیدن به هدف و یا حتی قبل از آن، درگیری و مبارزه اش از بین می رود و حالت محافظه کاری به خود می گیرد.اینجاست که تبدیل به نهاد یا انستیتوسیون می شود.[نمونه اش زرتشت و یا صفویه]
10) نشانهء بینش علمی،چند جانبه دیدن و نسبی قضاوت کردن است،برخلاف عامی متحجر که مطلق اندیش است:عثمانی،سنی است و هم غیر دموکراتیک و اخلاقا فاسد؛اما اگر از زاویهء شیعی بودن یا سوسیالیست بودن برخیزیم و آن را از پایگاه اسلامی یا ضد استعماری بنگریم،شیعه به عنوان یک مسلمان در برابر مسیحی،و روشنفکر به عنوان یک استعمار زدهء شرقی در برابر استعمارگر غربی بدان بیندیشد،آنگاه قضاوتش عوض می شود....تبلیغات علیه عثمانی ها،تظاهر عقده های کهنهء غربی و مسیحی است و متأسفانه روشنفکران ما هم قضاوت هایشان در مورد مذهب خودشان،از غربی ها گرفته اند...
ادامه دارد...