سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

در این سالهای اخیر،من در محدوده ای بسیار حقیرتر و کوچکتر از آن چه دیگران تلقّی می کنند و تصوّر؛به عنوان معلّمی یا گوینده ای تنها و ضعیف،کاری را در ظرف بسیار محدود زمانی و در شرایط بسیار محدود تر و دشوار تر اجتماعی آغاز کردم.امّا کی؟در شرایطی که در همان حال که بدترین بود،می توانست بهترین هم باشد.

هنگامی که روحانیّت ما – و متعاقب آن،تودهء مردم مذهبی مان،که همهء تودهء ملّت ما و جامعهء ما است – برای نخستین بار به صحنه آمد،و کمر راست کرد،و از خلوت دعا ها و ورد ها و از کنج حجره ها و مدرسه ها،به وسط زمان و عرصهء درگیری های روزگار ورود کرد؛ورودی سریع،غریب و به گونه ای که هرگز پیش بینی نمی توانستیم کرد.

و از سوی دیگر،نسل جوان ما،روشنفکران مسئول ما،با دو بُعد پرشکوه و پر جنبش و متعالی،نهضتی را آغاز کردند؛نهضتی که یک بُعدش،تکیه گاه فکری اسلام بود – و این کاری بود بدیع؛آن چه آرزو می کردیم – و بُعد دیگر،مرحلهء شگفت انگیز ایثار و انفاق جان؛چه سخاوتمندانه!

برای نخستین بار،ما که خو کرده بودیم که همواره عزادار شهیدان باشیم؛نشان دادیم که می توانیم پیروان شهیدان باشیم؛و نوحه سرائی را که پیش از این،در طیّ قرن ها،جانشین حماسه سرائی کرده بودند،در پیرامون شهادت بازگردانید؛و از شهادت،حماسه سرائید، و نوحه سرائی را به خصم بازگرداند.

 

و امّا افسوس!که در این هر دو راه،چه نیروهائی به مهلکه افتادند و چه امکاناتی از دست رفت.اگر در آن سو،به جای مُشتی نیرومند و کوبنده بر روی خصم،مُشتی نیرومند و کوبنده بر این دیوارهای سترگ قرون وسطائی،که گرداگرد عقل و دین و اندیشهء ما کشیده بودند،فرودمی آمد؛و راه برای تابش نور به خلوت گاه ها و تکیه گاه ها و حجره ها و حوزه ها و اندیشه ها و احساس های دینی مان باز می شد؛آن گاه مذهب ما،آن روز هزاران آموزگار شهادت در میان تودهء مردم داشت،نه دو شهید.

و در این سو،به جای آن که نهضتی،تنها بر روس سرش راه برود،در حالی که دست هایش در جیب است و پاهایش در هوا معلّق و رها؛کاری می کرد که این مرد،بر روی دو پاهایش راه برود،و دست هایش کار کند و با سرش بیندیشد.روشنفکران ما به عمل پذرداختند؛و کارگران ما،محروم و غافل،تخدیر شده و فریفتهء دور از صحنه و محروم از این پیامبران بزرگ عصر خویش،پیامبرانی که از انبیای بنی اسرائیل برترند.

ادامه دارد...

...