این وجود تضادّ نیست که حرکت ایجاد می کند؛وجود فقر نیست که مبارزهء طبقاتی را می آفریند؛بلکه آگاهی بر تضادّ است؛احساس فقر است که حرکت دیالکتیکی را ایجاد می کند؛تاریخ را به حرکت در می آورد.
و آن چه به نام «مسئولیّت روشنفکر» امروز عنوان میشود و آن همه بحث ها و نظریّه ها،دقیقا در همین جا مطرح می شود؛و آن،«انتقال تضادّ» است از «بطن جامعه»،به «قلب جامعه»؛یعنی به «خودآگاهی و احساس»مردم.به اصطلاح،تبدیل عینیّت به ذهنیّت.این تضادّ،باید از عینیّت،وارد ذهنیّت شود،تا از آنجا،در عینیّت منعکس شود،و تحوّل و تغییر ایجاد کند.و این جاست که این آیهء شگفت قرآن،معنی علمی و واقعی خود را تفسیر می کند که:
«إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»(رعد-11)،«خدا،جامعه ای را تغییر نمی دهد(جبراً جامعه تغییر نمی کند،عامل غیبی،علّت تغییر و تحوّل اجتماعی نیست)تا آن که آن چه را در «نفس» مردم جامعه هست،خود تغییر دهند»!
نفس،در این جا دقیقاً به معنی اصطلاحی subjectivite (درون=ذات=ذهنیّت=انسان)است،یا به اصطلاح جامعه شناسی sociale conscience (وجدان جمعی،خودآگاهی اجتماعی).
این است که مسئولیّت راستین و مشخّص «روشنفکر واقعی» که یک «رسالت پیامبرانه» است،به این معنی،تنها «ابلاغ» است،ابلاغ «پیام».چه پیامی؟نشان دادن تضادّ،زشتی،خطر،بدبختی،و در یک کلمه:«ناهنجاری یا بیماری اجتماعی»؛و در همین حال،نشان دادن راه حلّ،راه نجات.و این دو رسالت است که در پیامبر ما،به صورت دو صفت بیان شده است.دو صفتی که قرآن او را بدان توصیف می کند و بدین وسیله،مسئولیّت او را هم معیّن می کند:«نذیر»(بیم دهنده)،«بشیر»(نوید دهنده).
مسئلهء اساسی برای مردم،این است که حقّ و باطل،هنجار و ناهنجار را در زمان خویش،در نظام خویش،تمییز بدهند؛روشنفکر واقعی کارش این است که،این دو را در آگاهی مردم مشخّص سازد،کار تمام است.انتخاب با خود مردم است و انتخاب مردم،مسلّم است،نیازی به دیکتاتوری پرولتاریائی نیست.
... پایان ...