سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

با همهء این اوضاع،آن ها همچنان مصمّم و خستگی نشناس و امیدوار به کندن و ساختن و صاف و هموار کردن ادامه می دهند.راه که باز شد،راه تازه شناخته شد؛دیگر،راه است و روندگان اش بسیار؛راه های معمول و شلوغ فعلی متروک و فراموش شده.

امّا اوّل کار،باید از خیلی چیزها گذشت و خیلی چیزها را هم تحمّل کرد.و چنین کاری را با کار آن عدّه که با کت و شلوار اتو کشیده و پاپیون سیخ و زلف بریانتین زده و کفش واکس خورده و دستکش سفید و پیپ گوشهء لب،قدم زنان طول خیابان چمن کاری شدهء باصفای شلوغ و روشن از نئون،وسط شهر را گز می کنند؛آرام و معقول راه می روند و گپ می زنند و سر ساعت هم به منزل برمیگردند،نمی توان مقایسه کرد.

این،کاری است پیغمبروار،از جانب کسانی که پیغمبر نیستند!هرچند به ظاهر،آنها هم حرف می زنند،یعنی فقط می نویسند و می گویند؛و این ها هم فقط حرف می زنند؛امّا نباید مثل نیمه روشنفکرانی که از کلمات،فقط صدای حروفش را می شنوند و سپس حوصله شان سر می رود و فریاد می زنند«حرف بس است،باید عمل کرد»!متوجّه نبود که،حرف داریم و حرف.حرفی داریم که حرف است و حرف هم می ماند.حرفی داریم که عمل می زایاند و حرکت می آفریند و بیداری می دهد و رسواگری می کند.و حرفی داریم،که خودِ زدن اش[گفتن اش] عمل است.و نیز حرفی داریم که عمل،وسیله ای است برای زدن[گفتن] آن!یعنی حرف،هدف عمل است؛و عمل،مقدّمه و وسیلهء حرف!

پیغمبر که می جنگد،برای آن است که مانع جهل و دیوار جدائی را بردارد،تا پیامش را به گوش مردمی برساند،که بین او و اینها،قلدران و اشراف و حکّام و سلاطین و برده داران و روحانیان دروغین و بت پرستان و نظامیان ایران و روم مانع شده اند و جدائی انداخته اند.با شمشیر،این پرده ها را کنار می زند،تا حرفش را به تودهء مردم آزاد شده بزند.

وانگهی،عمل یک نویسنده،عمل یک سخنران،عمل یک معلّم،عمل یک مترجم،عمل یک ایدئولوگ و رهبر فکری،عمل یک مورّخ،عمل یک روشنفکر،حرف زدن است؛و در یک کلمه،«پیام» را به گوش خلق رساندن.مگر پیامبران که تاریخ ها را دگرگون کرده اند،و زمان ها را خلق و تمدّن ها را بنیاد،جز پیام را ابلاغ کرده اند؟

روشنفکر،پیامبر زمان خویش و جامعهء خویش است؛و اگر بتواند «پیام» را به مردم خویش ابلاغ کند،رسالت خویش را «عمل» کرده است.و اگر درست حرفش را بزند و حرف درست را بزند،دیگر حرف نزده است،عمل کرده است؛چون «عمل روشنفکر»،«حرف زدن» است.البتّه حرف داریم تا حرف؛حرفی که حرف می ماند؛و حرفی که کلمه اش،گلوله است،و «مُرکّب اش از خون شهید،برتر است»!

... پایان ...