سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

 

گذشته از این،کار من یک کار سنّتی،عادّی،تنظیم شده،سابقه دار و معمول نیست.معلّمی نیستم که مثلا در دانشکده،جامعه شناسی درس بدهم،یا در مدرسهء علمیّه،فقه.

نویسنده ای نیستم که در محیط های علمی،گاه کنفرانس های تحقیقاتی بدهم؛و یا در فصل های مذهبی،چند شب منبر بروم؛در ضمن،به کارهای خودم هم برسم؛به تفریح و دید و بازدید و دوست و رفیق و شغل و پول و زندگی و فردا...

 

صحبت از جامعه ای است که نیمی از آن خوابیده اند و افسون شده اند؛و نیمی دیگر که بیدار شده اند،در حال فرارند!ما می خواهیم این خوابیده های افسون شده را بیدار کنیم و واداریم که «بایستند»، و هم آن فراری ها را برگردانیم و واداریم که «بمانند»!

 

این کار ساده ای نیست،به خصوص وقتی که این را هم در نظر بگیریم که ما،خیلی نیستیم.همان عدّهء کمی هم که هستیم،خیلی بینا و آگاه و تجربه دار و باهوش و لایق نیستیم. و همان عدّهء کمتری هم که هستیم،بی غرض شخصی نیستیم.و همان عدّهء کمتر تری که می مانیم،باز همه مان با شهامت و قاطعیّت و بی محافظه کاری و مصلحت بازی نیستیم. و همین چند نفری که،هم آگاهند و هم دانا و هم باهوش و هم لایق و هم تجربه دار و هم بی باک و هم پاک و هم عاشق راه و خودباختهء هدف؛و چنان که برای چنین کاری لازم است،«مردانی علی وار»،یعنی:روح هائی چند بعدی،خوش نگر،دانشمند،دلیر،مبارز،زرنگ،بی اعتنا به این و آن و مصلحت و آبرو و موقعیّت،پارسا و تحقیر کنندهء پول و پُست و پارتی،نویسنده،سخنور،سیاستمدار،جامعه شناس،زمان شناس،اسلام فهم،مردم فهم،سرکش،متواضع،صمیمی،محبوب،آشنا به تمدّن و فرهنگ جدید و قدیم،ماجرا های استعمار و استثمار و استحمار کهنه و نو و سیر تاریخ و قوانین حرکت جامعه...

 

که این جور کسان،که می توانند کاری «علی وار» هم بکنند،در این محیط «معاویه وار»،بی شکّ اگر باشند،چندتائی بیشتر نیستند؛آن هم تا درجهء محدودی،و همین ها که هم باید خفته ها را بیدار کنند و هم رفته ها را برگردانند؛و این مسئولیّتی سخت سنگین است،و تعداد آن ها هم که این مسئولیّت را می توانند انجام دهند،این اندازه کم؛در عین حال،صد زنجیر بر پا دارند و صد دستبند بر دست و صد ریسمان بر گردن و صد شمشیر بر سر و صد مانع پیش پا و صد توطئه پشت سر و هر لحظه خطری و حادثه ای در انتظار...

 

اینها اگر می خواهند کاری کنند،باید عاشقانه کار کنند،نه عاقلانه!و راه های رفته و کوفته و معروف و معمول رفتن،کاری است راسته و طبیعی و عادّی؛و می توان در آداب و ترتیبات سفر صحبت کرد.امّا کسی یا کسانی می خواهند از میانهء کوه و کویر و مرداب و صدها مانع کاخ و مسجد و دیر و آثار تاریخی،بزنند ببرّند و راهی تازه باز کنند،که هیچ کس با آن آشنا نیست؛و هیچ کس کمک شان نمی کند؛و حتّی نسبت به آنها بدبین هم هستند؛و حتّی صدها دست و دستگاه از کارشان مانع می شوند و تهدیدشان می کنند،و از پشت بر آنها خنجر می کشند و ضعیف شان می کنند و ناامیدشان می نمایند و ...

 

ادامه دارد...