سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

از کنفوسیوس حکیم می پرسند تو اگر زمام جامعه را به دست گیری چه می کنی؟برای تحقّق افکار اصلاحی ات و هدایت و سعادت جامعهء بشری چه می اندیشی؟از چه آغاز می کنی؟بی درنگ می گوید:اوّل کاری که می کنم،به اصلاح نام ها و اصطلاح ها می پردازم!

عمق این سخن در اوّلین وهله آشکار نمی شود.باید خیلی اندیشید،تأمّل کرد،حرف،سخت عمیق است،عمیق.

ما امروز بیش تر از هر زمانی به یک کنفوسیوس نیاز داریم که بیاید و اسم ها را اصلاح کند.

یکی از بدبختی های ما،مسخ شدن اصطلاحات و قلب شدن و ضعیف شدن و گاه بیمار شدن کلمات است،مقدّس ترین کلمات.کلمات،اصطلاحات،ظرف های احساس ها و اندیشه های ما است.اگر آن ها مسخ شوند،کج شوند،تغییر جنس و شکل و رنگ بدهند،ما امکان حرف زدن را از دست می دهیم و امروز،خیلی از دست داده ایم.

به قول سارتر،بحران،یک بحران زبان بود.

بحران ما اکنون چنین بحرانی است.این درد کوچکی نیست.بسیاری از کلمات عالی و نیروند و پرمایهء ما،که با قدرت و اطمینان و راحتی،عالی ترین افکار یا احساسات ما را به دیگران منتقل می کردند و در قلب و عمق فکر و روح دیگران،درست و تمام و تمیز می ریختند،امروز کثیف و شکسه و زشت شده اند،تُنگ های بلورین ظریفی،کوزه شکسته های سفالین آلوده و گرد و غبار گرفتهء کثیفی شده اند،چگونه در چنین کوزه هائی،می توان شراب لطیف یک احساس،یا آب زلال یک اندیشه را،به خماری یا تشنه ای نوشاند؟

انقلاب،نهضت،سازندگی،آزادی،پیشرفت،عدالت،برابری،حقّ،آزادی های فردی،سیاسی،حزب،انتخابات،تفکیک قوای سه گانهء مملکتی،استاد،دانشگاه،مؤلّف،محقّق،نویسنده،هنرمند.

اینها دیگر حال و حالتی ندارند،هیچ شخصیّتی و احترامی در میان دیگر کلمات،دارانیستند.هیچ اثری از دیدن و شنیدن شان در ما نمی گذارند.تشخّص و تأثّر و تأثیر و موقع ممتاز و قدرت شان را پاک از دست داده اند.نیمه جان و لاغر و تهی دست و بی شخصیّت و بی حیثیّت و رسوا و آلوده و منحرف و بیمار و مسخ و ...چیزهائی شده اند.

آن شصت سال پیش،تا می گفتند ما عدالتخانه می خواهیم،انقلاب مشروطیّت،نهضت...روح ها هیجان می گرفتند،چهره ها گل می انداختند،موجی در دل ها بر می انگیخت.امّا حال،این ها شده اند کلماتی درست در ردیف و هم سر و هم شانهء:خوردن،خوابیدن،راه رفتن،گردش،حقوق،اجاره،احوالپرسی،دید و بازدید،سلام علیک،همسایه،سبزه میدان،دیوار،سیب زمینی،ماست خیکی،چس فیل!

...پایان...