آیا خودآگاهی و غنا و قدرت فرهنگی و روحی شما آن قدر هست که این اطمینان و یقین را در خویش احساس کنید که همواره «مسلمان» بمانید و «ایرانی»؟چرا بر روی این دو صفت تکیه می کنم؟
ملّیّت و دین،دو بعد اساسی وجود معنوی یک انسان است.همچنانکه در مقالهء«انسان،اسلام و مکتب های مغرب زمین» گفته ام،اشتباه عمومی این است که رابطهء میان « ملّیّت» و «ایدئولوژی» را چون به درستی نمی شناسند،این دو را به جای هم می گذارند و گاه نقیض یکدیگر.غالبا طرفداران شیفتهء یک ایدئولوژی، ملّیّت را نفی می کنند و برعکس،متعصّبان به ملّیّت،ایدئولوژی را؛و حتّی از ملّیّت،یک ایدئولوژی می سازند و یا آن را نوعی ایدئولوژی تلقّی می نمایند و اصطلاح «ناسیونالیسم»،آن را حکایت می کند.این فاشیست ها و راسیست ها هستند که ملّیّت را یک مکتب ایدئولوژیک می سازند تا از آن،حربه ای برای مبارزه با ایدئولوژی یا ایدئولوژی های خاصّی که با آنها سرِ جنگ دارند بتراشند.و برعکس،مخالفان ملّیّت نیز از ایدئولوژی خاصّ خویش،خنجری می سازند که با آن، ملّیّت را ذبح عقلی کنند.و این هر دو،آگاهانه یا ناآگاهانه،از سر غرض یا مرض،به این هر دو اصل خیانت می کنند.
«ملّیّت» یک «واقعیّت» است و «ایدئولوژی» یک «حقیقت».اوّلی «چگونه بودن» انسان را حکایت می کند؛دوّمی «چگونه باید شدن» را.آن «جبری» است و این «اختیاری». ملّیّت،همچون زبان و نژاد و تبار و تاریخ و پدر و مادر و برادر و خواهر،از پیش،به تعبیر حافظ،»بی حضور من» معیّن است و مقدّر و واقعیّتی «قبلی»؛و ایدئولوژی برعکس،چون علم و هنر و حزب و دوست،به وسیلهء من تعیین می شود و انتخاب،و واقعیّتی است «بَعدی».و از سوی دیگر،این[ایدئولوژی] را می توان انکار کرد و ابطال،دور ریخت و یا عوض کرد.آن[ملّیّت] را – اگر هم نخواهی و حتّی اگر هم از آن بیزار باشی – ناچار باید تحمّلش کنی؛همچون سیاه پوستی که از رنگ سیاه و هرچه سیاه است،نفرت یافته است و عاشق یان اسمیت شده و سفید پوست را نژاد برتر می شمارد!مگر نداریم فارسی زبان هائی را که زبان عربی یا انگلیسی و فرانسه را زبان حسابی می دانند و با تنفّر و عقدهء حقارت از زبان خویش یاد می کنند.
«مذهب» نیز یک ایدئولوژی است.ایدئولوژی،ادامهء «غریزه» است در انسان.علمِ هدایت است و شیوهء زندگی و نیروی راه و جهت یابی و مکتب و هنرِ خودسازی.مجموعهء آن چه را که انسان،آن را «حقیقت» و «ارزش» تلقّی می کند و طبیعتاً به آن وابسته می شود و تعصّب می یابد و پرستش می کند و در نتیجه،انتخاب می نماید و بر اساس آن،عمل.
امّا، ملّیّت مجموعهء صفات و خصوصیّاتی است که با من زاده می شود و با من می پرورد و مرا با گروهی،جبراً خویشاوند می سازد و با دیگر گروه ها،بیگانه. ملّیّت نیز – هرچند ویژگی های وجودی و سرشتی هر گروه انسانی است – در عین حال آسیب پذیر و تباه شونده نیز هست،همچون زبان.بنابراین،درست مانند ایدئولوژی،نیازمند آن است که هم «مواظبت» شود و هم «تربیت».
عوامل بسیاری از قبیل شرایط سیاسی،اجتماعی و فرهنگی محیط ما،خصوصیّت زبان من،برداشت من و وضع شخصی من موجب شده است که در تلقّی دقیق و درست افکار من،کج اندیشی ها،تحریف ها،سوء تعبیرها،شائبه ها،سمپاشی ها،اتّهام ها و حتّی نقل قول های جعلی بسیاری رواج یابد.
ادامه دارد...