بر خلاف پروتستانیسم اروپائی که در دستش چیزی نداشت و مجبور بود از مسیح صلح و سازش،یک مسیح آزادیخواه و مسئول و جهانگرا بسازد،یک پروتستانیسم مسلمان،دارای تودهء انبوهی از عناصر پر از حرکت،روشن گرائی،هیجان،مسئولیّت سازی و جهان گرائی است؛و اساسی ترین سنّت فرهنگی اش،سنّت شهادت و کوشش و تلاش انسانی است و تاریخی پر از مبارزهء بین عدل و ظلم و مفاهیم روشنگر و مسئولیّت ساز و مدافع آزادی انسان دارد و سرشت اش مملوّ از این عناصر است.
پس نقطهء آغاز کار روشنفکر و مسئولیّت او در احیاء و نجات و حرکت بخشیدن به جامعه اش،ایجاد یک پروتستانیسم اسلامی است تا:
یک:ذخایر عظیم فرهنگی جامعه مان را روشنفکر – که مهندس فرهنگ جامعه است – استخراج و تصفیه کند؛و این موادّی را که باعث انحطاط و تراکم شده،تبدیل به انرژی و حرکت نماید.
دو:تضادّ های اجتماعی و طبقاتی را از بطن جامعهء موجود،به قدرت هنری،نویسندگی،گویندگی و دیگر امکاناتی که در اختیار دارد،وارد وجدان و خودآگاهی جامعه اش نماید و شعلهء آگاهی اجتماعی و دانش روشنگر و حیات بخش پیامبرانه اش را به شب و زمستان مردم افکند.این همان آتش خدائی است که «پرومته*» به انسان می دهد.
*پرومته:الههء یونانی که آتش را از زئوس دزدید و به انسان داد.
سه:میان «جزیرهء انتلکتوئل» و «ساحل مردم» - که از هم دور افتاده اند و هر چه می گذرد دورتر می شوند- پلی از خویشاوندی و تفاهم و همزبانی ایجاد کند تا مذهبی که برای حیات و حرکت به وجود آمده،در خدمت زندگی قرار گیرد.
چهار:سلاح مذهب را از دست عواملی که به دروغ با این سلاح،مسلّح شده اند تا قدرت خودشان را اِعمال کنند و یا از آن دفاع نمایند،بگیرد.و به این وسیله،قطب مخالف را خلع سلاح کند تا در حرکت بخشیدن به مردم،نیروی لازم را داشته باشد.
پنج:با یک رنسانس مذهبی – یعنی بازگشت به آن مذهب حیات و حرکت و قدرت و عدالت – هم عوامل ارتجاع را فلج کند(همان عواملی را که روشنفکر تا کنون تقویت می کرد)و هم مردم را از آنچه که موجب تخدیر و توقّف و انحراف و اغفال شان بود،نجات دهد.و همان عناصر را وسیلهء احیاء و آگاهی و حرکت و مبارزه با خرافات کند و با تکیه بر فرهنگ اصیل خویش،به تجدید ولادت و احیای شخصیّت فرهنگی خویش بپردازد و هویّت انسانی خود و شناسنامهء تاریخی و اجتماعی خود را در برابر هجوم فرهنگی غرب مشخّص سازد.
شش:و بالأخره با ایجاد یک نهضت«پروتستانیسم اسلامی» - به ویژه شیعی،که خود مذهب اعتراض است و عقیده اش:اصالت برابری و رهبری،و تاریخش:جهاد و شهادت مستمرّ – روح تقلیدی و تخدیری و تمکینی مذهب فعلی تودهء مردم را به روح اجتهادی تهاجمی اعتراضی و انتقادی بدل کند.و این انرژی عظیم متراکم در بطن جامعه اش و تاریخش را استخراج و تصفیه کند و از آن،مادّه های حرکت زا و عناصر حرارت بخش به جامعه ببخشد و عصر خویش را روشن و نیسل خویش را بیدار کند.
به این گونه است که من به عنوان معلّمی دردمند در میان شما دانشجویانم،که از عمق رنج ها و تجربه های تاریخ و مردمم برخاسته ام،امیدوارم که روشنفکر،به یک «ایمان تازه» برسد و تودهء مردم به یک«خودآگاهی جوشان و مترقّی».زیرا تودهء مردم به آگاهی نیاز دارد و روشنفکر ما به ایمان.
پایان