«روشنفکر»، [البتّه به معنای واقعی آن]در یک کلمه، کسی است که نسبت به «وضع انسانی» خودش،در زمان و مکان تاریخی و اجتماعی که در آن زندگی می کند،خودآگاهی دارد؛و این «خودآگاهی»،جبراً و ضرورتاً به او احساس یک مسئولیّت بخشیده است.[فرق بین آگاهی و خودآگاهی این است که آگاهی،یعنی به دست آوردن علم،تکنیک،صنعت،فلسفه و ...؛امّا خودآگاهی،بالاتر از آگاهی است و آن،یعنی چیزی که مرا به خویش بنمایاند و جایگاه مرا در آفرینش و نیز جامعه ام مشخّص کند؛چیزی که مرا استخراج کند؛چیزی که مرا به خودم معرّفی کند؛چیزی که متوجّه ام کند که من چه قدر «ارزش» دارم.هر کس به میزان ایمانی که به خویش دارد،«ارزش» دارد.]
مسئولیّت روشنفکر در زمان خودش،عبارت است از پیامبری کردن جامعه اش؛در حالی که پیامبر نیست؛و انتقال پیام به تودهء مذردم،و ندا در دادن،ندای آگاهی و رهائی و نجات دادن در گوش های منجمد و بستهء تودهء مردم؛و نشان دادن «جهت» و رهبری حرکت در جامعهء متوقّف،و برافروختن آتش یک ایمان تازه در جامعهء منجمدش.هدف روشنفکران،ایجاد آگاهی در مردم و بخشیدن ایمان جوشان و مشترکی به آنها و تعیین ایده آل در زندگی انسان عصر خودشان است.
بزرگترین مسئولیّت روشنفکر در جامعه،این است که علّت اساسی و حقیقی انحطاط جامعه را پیدا کند؛و عامل واقعی توقّف و عقب ماندگی و فاجعه را برای انسان و نژاد و محیطش کشف نماید.
آنگاه جامعهء خواب آلود و ناآگاهش را به عامل اساسی سرنوشت و تقدیر شوم تاریخی و اجتماعی شان بیاگاهاند و راه حلّ و هدف و مسیر درستی را که جامعه باید برای حرکت و ترک این وضع پیش بگیرد،به او بنمایاند.و بر اساس امکانات،نیازها،دردها و همچنین سرمایه هائی که جامعه اش دارد، راه حلّ هائی را که برای ملّت موجود است،به دست آورد؛و بر مبنای یک طرح و مکتبی که بر استخدام درست سرمایه ها و شناخت دقیق دردها مبتنی است،به پیدا کردن «ارتباطات حقیقی» و «علّت و معلولی» و علمی میان انحطاط و ناهنجاری ها و بیماری ها و عوامل و پدیده هائی که در داخل و خارج وجود دارد،بپردازد؛و مسئولیّتی را که خود احساس می کند،از گروه محدود روشنفکران،به متن عامّ جامعهء خودش منتقل نماید؛و «تضادّهای اجتماعی را،که در بطن جامعه اش هست،وارد خودآگاهی و احساس مردم کند».
امروز این سؤال، به طور کلّی غلط است که: «از کجا آغاز کنیم؟» بلکه باید گفت:« در این جا از کجا آغاز کنیم؟».
من از مرحوم جلال آل احمد پرسیدم که:«فکر نمی کنید قبل از اینکه دست به هر کاری بزنیم و چیزی بگوئیم،به عنوان روشنفکر؛بزگترین و فوری ترین مسئولیّت ما این است که ببینیم ما مسلمانان و جامعه های اسلامی،در کجای تاریخ قرار داریم؟»آیا واقعا در قرن بیستم اروپائی زندگی می کنیم،تا راه حلّ های آن ها را به عنوان راه حلّ های خودمان ارائه دهیم،و مترجم نویسندگان و مکتب داران و ایدئولوگ های اروپائی بشویم؟
آیا در دورهء صنعتی به سر می بریم و دردهای صنعتی به جان مان ریخته؟آیا به دورهء بورژوازی بزرگ رسیده ایم؟آیا از دورهء حکومت مذهب بر تودهء مردم فاصله گرفته ایم؟آیا فرهنگ جامعهء ما،فرهنگ صنعتی و راسیونال است؟فرهنگ دکارتی است؟ در قرون وسطائیم؟در عصر رفرم های مذهبی هستیم؟در دورهء رنسانس یا انقلاب کبیر فرانسه»؟
«پس اوّل باید تعیین کنیم که در چه مرحلهء تاریخی هستیم،تا راه حلّ روشنفکر و تکلیف مردم روشن شود».
ادامه دارد...