عقیده ام با خون و فکر و شخصیت ام و ایمان ام عجین شده است.کار ما بنیاد یک «حزب» می شود؛حزبی که تشیع علوی را به عنوان ایدئولوژی خود انتخاب کرده است.اسلام شناسی،مکتب علمی و جهان بینی آن است.
چنان که دوست و دشمن معترف اند،هیچ گاه مردم عصری و وجدان نسلی به این سرعت و شدت و عمق،دعوت فکری یک پایگاه علمی و تبلیغی را نپذیرفته و نسبت به آن ایمان و اخلاص نیافته و در قبال آن،در خود تعهد احساس نکرده است. آدم باید زندگی کند،از نعمت های مادی برخوردار شود،به سر و سامان اش برسد،شغلی را شاغل باشد،به زن و بچه اش رسیدگی کند؛لذت ببرد،استراحت کند و در ضمن،ساعات فراغت را در کنار زندگی اش به خدمت اجتماعی یا دینی بپردازد. آری؛ولی گاه پیش می آید که بار سنگین یک مسئولیت،مسئولیت یک فکر،مسئولیت سرنوشت یک ملت،یک ایمان و یک عصر،بر دوش یک یا چند تن نهاده می شود.در اینجا «بایدها» فرق می کند.وقتی ایمانی را دارند به سرعت،دشمنان آگاه با همکاری دوستان ناآگاه و یا خائن نابود می کنند،و وقتی نجات مردم،نجات یک نسل،به فریاد و فداکاری یک یا چند تن بسته است؛و او یا آن ها باید جان خویش را،تمام سال های عمر خویش را و زندگی خویش را نثار کنند؛آنگاه مسئلهء زندگی عاقلانه منتفی است؛نصایح مشفقانه،فریب است؛و همهء مواهبی که در حالت عادی برای فرد،مجاز است،و حتی مستحب و گاه واجب،حرام می شود و حرام!!! زمان ما،نسل جوان ما،مذهب ما،قرآن و پیامبر(ص) و علی و حسین و خاندان ایشان(علیهم السلام)و فرهنگ عزیز و تشیع عزت بخش عاشورائی و نیز مردم ما و جامعهء ما و فردای ما،همه در انتظارند تا آن ها که خطر ها را،درد ها را،توطئه ها را،ریشه ها را و سرنوشت شوم فردا را تشخیص می دهند،و پیام را می دانند،پیامبروار،به جهادِ «ابلاغ» ادامه دهند؛علی وار،زندگی عاشقانه کنند. روشنفکر متعهد مسلمان – که تعدادشان بسیار کم است - یک پیامبر است،پیامبری که جبرئیل اش محمد(ص) است،همین! پایان