این نه نفی طبیعت،و صوفیانه به درون خود خزیدن است،برای شنیدن صدای خدا؛و نه همچون علم،انسان را از درون در سطح پدیده های مادی محبوس نگه داشتن است.بلکه برعکس،دعوت کردن انسان آگاه است،که عمق پدیده های مادی طبیعت را بشکافد؛و از طریق ماده،به معنا برسد؛و در متن طبیعت،حقیقت را سیر کند؛و از دنیا،به خدا برسد.
همهء هستی از این دو حقیقت ساخته شده است:یکی «سنّت» و دیگری «آیه».وقتی قرآن می گوید سنت،مقصود قوانینی علمی است که بر فرد،بر زندگی،بر جهان،بر تاریخ بشری،بر جامعه ها و بر طبیعت حاکم است.«آیه»،پدیده های اجتماعی،انسانی یا مادی است؛خودِ پدیده ها است.
قرآن،روابط میان پدیده ها را «سنت» می گوید،و خودِ پدیده ها را «آیه».این که هر جامعه ای وقتی به عیّاشی بیفتد،سقوط می کند؛یا وقتی آثار سقوط در جامعه ای به وجود آمد،عوامل سقوط به عیاشی رو می کند – جامعه و تفنّن – یک سنت است،قانون است.اما شب یک آیه است،پشّه یک آیه است،آمدن شب و روز آیه است،باران آیه است،نور آیه است،زمین و آسمان آیه است.لیستی از آیه ها،در آخر سورهء روم،پشت سر هم آمده است.
«آیه» عبارت است از نشانه ای از ذات حقیقی و واقعی.آیه،خود ذاتا و مستقلا معنا ندارد؛اشاره و سایه ای است از یک ذات غیر محسوس غیبی.پس تمام جهان،آیه است.
در جهان بینی توحیدی،دنیا و هستی،تقسیم می شود به محسوس و نامحسوس،و «شهادت» و «غیب».و «غیب» تقسیم می شود به غیبِ نادانستنی – که جز خدا،آن را نمی داند – و غیبِ دانستنی – که ما فعلا آن را نمی دانیم – و شهادت،تقسیم می شود به آیه و سنت.
آیه،عبارت است از همهء مظاهری که در جهان وجود دارد،و نشانه ای از وجود مطلق غیبی در علوم انسانی یا علوم طبیعی است.و سنت،عبارت است از روابط میان پدیده ها یا آیه ها،که به صورت قوانین حاکم بر جهان انسانی یا طبیعی،علوم را می سازد.این،جهان بینی مبتنی بر توحید،از زبان قرآن است.
پایان