فلسفهء تاریخ،تاریخ را «جریان پیوستهء واحدی» می داند که از آغاز زندگی بشر،طبق قانون جبر علمی،یعنی قانون علت و معلول،حرکت می کند،رشد می کند،منازل و مراحل مختلفی را جبراً می پیماید و از نقطه های معین – که می شود پیش بینی کرد – می گذرد؛ وبالأخره،قطعا و جبراً به سرمنزلی که می توان – طبق قوانین حرکت تاریخ – از پیش،تعیین نمود،می رسد.درست مثل نهالی که رشد می کند،جوجه ای که بزرگ می شود،مثل کرهء زمین که در طول زمان حرکت می کند،تاریخ نیز یک واقعیت زندهء طبیعی است.پس طبق قانون علمی و اصل علت و معلول،حرکت و تحول دارد و بازیچهء این و آن و تصادفی و بی هدف و بی منطق و حساب نیست.
بنابراین،چون سیر تاریخ،سیری علمی است،منی که در میانهء این سیر قرار دارم،اگر قوانین حرکت تاریخ را دقیقا کشف کنم،می توانم پیش بینی کنم که سیصد سال بعد،سرنوشت جامعهء من به کجا خواهد کشید.وقتی ما سیر حرکت تاریخ را کشف کنیم،می توانیم آینده اش را هم پیش بینی کنیم.
این است سه ستونی که در تصویر شمارهء 1،نشان داده شده است؛و هر سه از جهان بینی منشعب می شود و با آن رابطهء علت و معلولی منطقی دارد.و سه ستونی است از بنای مکتب،که بر بنیاد «جهان بینی» بنا شده؛و در حقیقت،از آن،چون سه درخت،سر زده و روئیده،و تمامی «روبنای ایدئولوژیک» بر روی آن استوار گشته است.گوئی انسانی است که با سر و دست خویش،بار سنگین امانتی را حمل می کند،و در حقیقت نیز چنین است،هر انسانی که به آگاهی رسیده است و رسالت انسانی را در خود،احساس می کند.
پنج) ایدئولوژی:ایدئولوژی عبارت است از عقیده و شناخت عقیده.و به معنی اصطلاحی،بینش و آگاهی ویژه ای است که انسان نسبت به خود،جایگاه طبقاتی،پایگاه اجتماعی،وضع ملی،تقدیر جهانی و تاریخی خود و گروه اجتماعی ای که به آن وابسته است،دارد.و بر اساس آن،مسئولیت ها و راه حل ها و جهت یابی ها و موضع گیری ها و آرمان های خاص و قضاوت های خاصی پیدا می نماید.و در نتیجه،به اخلاق،رفتار و سیستم «ارزش»های ویژه ای معتقد می شود.
یعنی بر اساس جهان بینی ای که داری،و بر پایه های نوعِ «جامعه شناسی» و «انسان شناسی» و «فلسفهء تاریخ»ی که داری،عقیده ات دربارهء زندگی و به زندگی و رابطهء خودت با خودت،با دیگران و با جهان چیست؟و چه باید کرد؟چه اجتماعی باید ساخت،و یک نظام اجتماعی را به طور ایده آل،چگونه باید تغییر داد،و هرکس به عنوان فرد،نسبت به جامعه،چه مسئولیت هائی دارد؟چه درگیری ها،چه پیوند ها،چه دلبستگی ها،چه ایده آل ها،چه نیازها،چه مبانی اعتقادی،چه ارزشهای مثبت و منفی،چه رفتار جمعی،چه ملاک خیر و شرّ و بالأخره چه ماهیت انسانی و هویت اجتماعی دارد؟
بنابراین،، ایدئولوژی،عقیده ای است که جهت اجتماعی،ملی و طبقاتی انسان را و همچنین سیستم ارزش ها،نظام اجتماعی،شکل زندگی و وضع ایده آل فرد و جامعه و حیات بشری را در همهء ابعادش تفسیر می کند،و به «چگونه ای»؟ «چه می کنی»؟ «چه باید کرد»؟و «چه باید بود»؟ پاسخ می دهد.
اما جهان بینی،انسان شناسی،جامعه شناسی،فلسفهء تاریخ و ایدئولوژی،وقتی معنا و مفهوم دارند،وقتی به حیات و حرکت در می آیند،که در این مکتب،دو چیز مشخص باشند:مدینهء فاضله(اتوپیا) و انسان ایده آل.
شش) مدینهء فاضله (اتوپیا،جامعهء ایده آل):اتوپیا سازی – بر خلاف آن چه در ظاهر می گویند – نیاز فردی و قطعی هر انسان ایده آلیست.یعنی هر انسانِ دارای آرمان است.ایده آلیست،یعنی انسان آرمانخواه،انسانی که در آنچه هست،متوقف نیست و به سوی آنچه که باید باشد،پیش می رود و در تلاشِ «یافتن» یا «آفریدن» آن است.و این نشان می دهد که اساسا آرزویِ داشتنِ یک «جامعهء برین»،در فطرت هر انسانی و در وجدان هر جامعه ای است،و این تجلی روح کمال جوئی انسان است.
ادامه دارد...