این «زمان تقویمی» است که به واحد های هم اندازه و هم عرض تقسیم شده است.«زمان اجتماعی»،برعکس است.گاه یک لحظه اش،بیش از یک قرن می ارزد و بیش از یک دوران طولانی حساس و خطیر است.و این است که یک شب،می تواند از هزار ماه ارجمندتر باشد؛اگر آن شب،شب قدر باشد؛شبی که «ارزش»های انقلابی و نو آفریده می شود؛شبی که تقدیر نوینی برای انسان و تاریخ فردا شکل می گیرد[قدر،هم به معنی ارزش است و هم به معنی تقدیر].
انسان نیز چنین است.مقصود از انسان،نه آن نوع حیوان ناطقی است که علوم طبیعی و بیولوژی از آن سخن می گویند.بلکه مقصود،آن خودآگاهی،آگاهی و ارادهء آزادی است که:تصمیم می گیرد،انتخاب می کند.انسان همواره در انتخاب کردن است؛اما انتخاب از لحظه های خطیر و خطرناک تاریخ،لحظه های «قدر»آفرین و «تقدیر»سازی که همه چیز در دگرگون شدن است و همه چیز ویران می شود تا همه چیز از نو ساخته شود،معنی و محتوا و دامنهء دیگری دارد.انتخاب یک انسان،نه تنها حجم وجودی و نوع شخصیت وی و جهت و پایگاه انسانی- اجتماعی وی،که تعیین کننده و نیز نگاه دارندهء تمامی ارزش هائی است که وی به آن وابسته است و به آن عشق می ورزد و آن ها را می پرستد.
در این حال،«انتخاب»،عظمت و قداست و دامنهء یک «رسالت» را دارد؛و خودآگاهیِ یک انسان،ارزش و کیفیت «نبوّت» را،و در نتیجه،خواه یا ناخواه،فرد،در بودن و زیستن خویش،یک «اُسوه» می شود،یک «شهید»،یا «شاهد».نترسیم و بگوئیم موقع و مقام یک «امام» را می گیرد،و فلسفهء وجودی اش،تعبیری از یک «حجت» است و نقش تاریخی اش در آن لحظهء قدر،نقش یک «قائم»!
چه قدر این واژه ها،بارِ معنائی دارند و هیچ فرهنگ مذهبی،ملی یا ایدئولوژی در جهان نیست که مشابه آن را داشته باشد.و افسوس که در کاسهء حقیر ذهنیت و تنگنای تاریک فهم ما،این چنین فقیر مانده اند؛و گذشته از آن،در قالب چند چهرهء قدسی حبس شده اند و منجمد.
اکنون،ما در قلب پر تپش و داغ چنین لحظه هائی قرار گرفته ایم.اسلام در اواخر قرن سوم و چهارم به اوج عظمت و درخشش تمدن و فرهنگ خویش دست یافت؛و نبوغ های شگفتی در آن شکفت،که در زندگی نوعِ انسان،جاودان شدند.اما به نظر من،این اهمیت درجهء دومی دارد.برای اسلام و برای انسان،مهم تر از تمدن و فرهنگ و علم و نبوغ و اصل پیشرفت،شور و شرارهء یک «ایدئولوژی انقلابی» است.
آن چه «مدینه»،شهری کوچک و فقیر با دیواره های گِلی و چند درخت خرما را بر روم،تیسفون و استخر،کانون های بزرگ قدرت و مدنیّت آن عصر،فضیلت می بخشد و «صُفّه»ء ساده و گردآلود مسجد محمد(ص) را در چشم ما،از تالار پر شکوه و خیره کنندهء سِنای روم و آپادانای تخت جمشید،عزیزتر می سازد.آن چه برای ما اساس و آرمان است،ایمان و ارزش است.آن چه به آدمی،«جهت» می دهد؛به زندگی ،معنا می بخشد و می آموزد که:
«بودن»،چرا؟ و «زیستن»،چگونه؟
این زمزمه که:دیگر عصر ایدئولوژی گذشته است و اکنون دوران،دوران برتری و تفوّق تکنولوژی است،«توطئهء خطرناکِ قدرتمندانِ چپ و راستی» است که از ایمان هراس دارند؛و می کوشند تا خیانت های خویش را به مبانی اعتقادی در مکاتب غیر الهی،و ارزش های انسانی در آزادی افراطی و بی بند و بار،توجیه کنند.و برای این کار،هر دو قطب،بر اصل «پیشرفت»،تکیه ای آرمانی می کنند.پیشرفت،این نقاب فریبنده ای که امروز،در پشت آن،جنایت های هولناکی صورت می گیرد و عزیزترین ارزش های قدسی انسان،پایمال می شود!
ادامه دارد...