این است فرق شیمی ای که امروز هست و کیمیائی که دیروز بود.این «اکسیر»،نام دیگری،تعبیر دیگری از همان موعود مُنتَظَر همیشگی انسان است.
اکسیری نه از جنس تیزاب،از جنس«محبت»،«نگاه»،«ارادت»،«اخلاص»،«غم»،«ریاضت»،«درد»،«بلا»،«اشک»،«خلسه» و ...«جذبه» و «شوق» و «مراقبت» و «مکاشفه» و «خودبیگانگی» یا «خودآشنائی»
به هر حال اشیائی که در عالم اشیاء نیست.اموری که از «عالم امر» می رسد،یا بوی آن در این خاکستان بی بو و بی معنی می پیچد و برخی شامّه ها آن را می توانند ببویند.
مهدویت،به معنی اعتقاد و انتظار ظهور«مهدی(عج)»،یک اعتقاد انحصاری شیعه نیست.هر ملتی و هر مذهبی و هر دوره ای و تاریخی،موعودی دارد و منتظر است.این را همهء علما می دانند؛اما آنچه من بر آن می افزایم،این است که مهدویت یا مسیحیت،مذهب هر «فرد» نیز هست؛نه به عنوان فردی وابسته به یک مذهب یا یک دوره یا یک جامعه؛نه بلکه به عنوان یک فرد انسان،یک انسان!
مهدویت،یعنی آینده گرائی،درست برعکس اعتقاد به «عصر طلائی»،که گذشته گرائی و انحطاط است،مهدویت یعنی فردا !
دلم قرار ندارد،هرکسی نیز موعودی دارد و فردائی؛و فردا،موعود من ظهور می کند.نه تنها آن را از روی علائم ظهور می گویم؛بلکه روز ظهور و ساعت ظهور و حالت ظهور را هم می دانم.حکمت،اینها را به من آموخته است؛حکمت را من پیدا کرده ام.
عصارهء سوم ا«هوما،هما» نوشیده ام.گل صوفی بوئیده ام و امواج حکمت در درونم سر برداشته اند؛چشمانم را بینا کرده اند.دیگر نمی دانم کجا،نمی دانم کی،نمی دانم چی،ندارم.می دانم که موعود من فردا می رسد؛بر من از غیب ظاهر می شود؛پیامش چه خواهد بود؟این را نیز می دانم.از من چه خواهد خواست؟می دانم!چه خواهد پرسید؟می دانم!
پایان