چرا مسیح(ع)،در رکاب این امام است و بعد رجعت می کند؟
یعنی تمام راهبران و پیشوایان عدالت و حقیقت باز می گردند.و این به آن معنا است که نظام محکوم در تاریخ،که حقیقت بود،و رهبران آزادی و عدالت و انسانیت،که همه به شمشیر ستم و زور،فرو شکسته شدند و نتوانستند رهبری جهان و بشریت را به دست گیرند،پس از آن انقلاب جهانی و نابودی نظام های سفیانی و دجّالی،دوباره احیاء می شوند؛که:
«للباطل جوله و للحق دوله»
اعتقاد به «انتظار»،اعتقاد به این است که وعدهء خداوند در قرآن برای مسلمانان و همچنین ایده آل هر انسان ستمدیده و آرزوی همهء توده های محروم،تحقق پیدا خواهد کرد و جامعهء بی طبقه،بی ستم،بی ظلم،بی تزویر،و جامعه ای که در آن انسان،عدالت،قسط و حقیقت،برای همیشه حاکم خواهد بود؛و هرگز بازیچهء ستمکاران و فریبکاران نخواهد شد؛و علیرغم همهء عاملان نیرومند مسلح فساد و ظلم،پیروز خواهد شد:
«وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(سورهء قصص،آیهء 5)
«ما اراده می کنیم،بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونیِ (فکری یا سیاسی یا اقتصادی و...) زندگی گرفتار و به ذلت و عجز در زمین گرفته شده اند،منّت گزارده و آنها را پیشوایان انسان قرار دهیم و وارثان زمین »
«استضعاف»، اعم از استبداد و استعمار و استثمار و استحمار است.طبقه ای به وسیلهء استبداد،به بیچارگی می افتند؛و این استضعاف سیاسی است.
طبقه ای به وسیلهء غارت و ربوده شدن ثروت شان،استثمار می شوند؛و این استضعاف اقتصادی است.
و کسانی با اندیشه و فکر و تعقل- به وسیلهء نیرو های استحمارگر،که زیربنای استبداد و استثمارند- استحمار میشوند؛و این استضعاف عقلی و شعوری و احساسی است.
آیهء فوق الذکر،نوید خداوند است خطاب به این طبقهء مستضعف در جهان و اعلام نجات قطعی انسان محکوم،و زوال جبری قدرتهای غاصب و حاکم بر زمین.
«انتظار»،مذهب اعتراض و نفی مطلق نظام حاکم و وضع موجود است،در هر شکلی.
«انتظار»،نه تنها از انسان،سلب مسئولیت نمی کند؛بلکه مسئولیت او را در سرنوشت خودش و سرنوشت حقیقت و سرنوشت انسان،سنگین،فوری،منطقی و حیاتی می کند.
پایان