روشنگری اجتماعی

چرا در تشیع،این منجی باید فرزند امام حسن عسکری(ع) باشد؟

من راجع به جنبهء دینی اش اظهار نظر نمی کنم،اما از نظر جامعه شناسی می گویم که اگر منجی،در تشیع،این قید فرزند امام حسن عسکری(ع) بودن را نمی داشت،و شخص مشخصی نمی بود،هر آدم دروغگو و مزدوری،که عامل استعمار یا مولود استبداد و استثمار است،می تواند خود را به عنوان موعود تاریخ و هم موعود ملل و مجری حق و عدالت جا بزند و از همهء نیروهای منتظرین،برای سوار شدن بر گردن خلق،کمک بگیرد.

از این مهم تر اینکه،این قید،که جزء توجیه فلسفی و بینش مکتبی ماست؛می خواهد ثابت کند که تسلسل پیوسته ای از اول آدم و هابیل،تا آخرالزّمان،در یک جبهه،به رهبری پیامبران و پیشوایان،در پیشاپیش توده های ستمدیده،در برابر نظام ظلم و زور و فریب وجود دارد.اعتقاد به این که،این منجی نهائی تاریخ بشر،دنبالهء ائمهء شیعه و دوازدهمین امام است،به این معناست که:آن انقلاب جهانی و پیروزی آخرین،دنباله و نتیجهء یک نهضت بزرگ عدالت خواهی علیه ظلم در جهان است؛و در طول زمان،نهضتی که در یک دوره، «نبوت» رهبری اش کرد،و بعد از خاتمیت،«امامت»،و سپس در دوران طولانی «غیبت»،علم،آن نهضت را راهبری خواهد کرد.

چرا زره پیغمبر(ص)؟

باز اتصال تاریخ است.نجات دهندهء انسان و پایدار کنندهء نظام عدالت در جهان،زره پیغمبر اسلام(ص) را بر تن دارد؛چون ادامه دهندهء راه آنحضرت است.

چرا پرچم بدر؟

از این رو پرچم بدر را در دست دارد تا نشان دهد،نهضت و جنگی که در انتهای تاریخ،برای استقرار عدالت آغاز می شود،درست مانند جنگ بدر است که در اسلام،برای استقرار شریعت و حقیقت آغاز شد.و همچنان که در بدر،اولین پیروزی را اسلام-که آخرین نهضت نبوت است- به دست آورد،این انقلاب هم-که آخرین نهضت عدالت است- جنگ بدرِ دومی است که به پیروزی بزرگ عدالت در سطح جهانی منجر خواهد شد؛و این انقلاب به آن نهضت پیوسته است؛و دو حادثه نیست،یک جنگ است در دو جبهه.

چرا 313 تن؟

برای اینکه مجاهدانی که پیروزی بزرگ را در جنگ بدر به دست آوردند و برای اولین بار،شرک و جنایت و اشرافیت را شکستند،313 نفر بودند.کسانی هم که در اولین گام،با دعوت امام زمان(عج) بر می خیزند،313 تن خواهند بود.این انقلاب،نتیجهء نهائی آن جهاد و پیروزی نهائی آن مجاهدان است.یعنی جنگ بدر،یک جنگ موقتی در گذشته نبود،که بعد در تاریخ گم شود و دنباله اش قطع گردد،و آن پیروزی،در شکست های بعدی از میان برود.

چرا شمشیر علی(ع)؟ و چرا مرکز،کوفه؟

شمشیر علی(ع) را در دست دارد تا شیعه و معتقد به علی(ع) و معتقد به آزادی و حقیقت،نپندارد که «علی» در کوفه کشته شد و آن خون به خاک ریخت و همه چیز پایان پذیرفت.تاریخ باز دوباره این خون را احیاء می کند و علی- یعنی آن حقیقتی که در آنجا شکسته شد- دو مرتبه پیروز می شود.بشریت به حکومت «علی» می رسد و علی،علیرغم حکومت تقدس و تعصب جاهلانه،خیانت جاه طلبان و قدرت دشمنان مردم،به تاریخ باز می گردد و به سراغ انسان می آید.

و دجّال؟

داستانی که از دجّال در اخبار و احادیث اسلامی است،درست قهرمان پیکاسو است.انسانی که یک چشم در وسط پیشانی دارد و آن به اصطلاحِ «هربرت مارکوزه»،«انسان یک بُعدی» است.نظام پلید حاکم بر جهان ما،نظامی یک بُعدی است که انسان را با این یک چشم می نگرد؛و انسان مسخ شده در این نظام نیز،جهان و حیات را با یک چشم می نگرد.و این دجال،افسونگر ذهن ها است و مسخ کنندهء انسانها؛دجال مظهر نظام فرهنگی و روحی و ضدّ انسانی حاکم بر انسان آخرالزمان است.

و سفیانی؟

یعنی نظام ضدّ این نهضت،یک نظام سفیانی است که نظام سیاسی حاکم بر انسان است،که به بند آورندهء سر ها است.و شمشیر «علی» است که دو مرتبه در آخر تاریخ،باز بر ضد این دو نظام فریب اندیشه ها و بندگی سر ها بلند خواهد شد.مرد سفیانی که این نهضت را می کوبد،مظهر یک تسلسل تاریخی و وراثت قدرت ستم در طول زمان است؛آنچنان که منجی موعود،وارث نهضت عدل در طول زمان است.

ادامه دارد...