می بینیم که تا پیغمبر(ص) سرش را بر زمین گذاشت،باز همان آش شد و همان کاسه؛و نظامی که بر تاریخ حکومت می کرد،کم کم ادامه پیدا کرد.نه حقیقت به جا ماند و نه عدالت و نه بشریت نجات پیدا کرد.نه ظلم از بین رفت و نه انحراف و فریب و دروغ.آن موقع به نام کسرا و قیصر بر مردم حکومت می کردند؛حال به نام خلیفهء پیغمبر!!! پس می بینیم وضع موجود،یعنی واقعیتی که در عالم خارج واقع شده است،با حقیقتی که در اسلام،به آن معتقدیم،تناقض دارد.چه بکنیم؟اسلام،انسان را نجات می دهد و عدالت و ترقی را به وجود می آورد،اما اسلام که واقعیت یافت،بر خلاف این کار و این راه عمل کرد. این تضاد میان «واقعیت باطل حاکم» و «حقیقت نجات بخش محکوم» را،جز «انتظار» به پیروزی جبری و قطعی حقیقت،نمی تواند حل کند.مگر این که حقیقت را به کلی انکار،و دندان طمع پیروزی عدل و نجات و آزادی را،برای همیشه بکشیم و به آنچه پیش آمده،تمکین کنیم و رضایت بدهیم. می بینیم «انتظار»،یک ضربهء ضدّ واقعیت حاکم بر جهان،و حاکم بر تاریخ و حاکم بر اسلام است.انتظار یعنی «نه» گفتن به آن چه که هست.کسی که منتظر است،چه کسی است؟کسی است که در نفس انتظار خود،اعتراض به وضع موجود را پنهان دارد.کسی که گوش به در دارد و چشم به راه،بی شک دل به خانه نبسته است! 3) «انتظار»،جبر تاریخ است.این مسئله برای روشنفکران،که با مکتب ها و فلسفه های علمی تاریخ،آشنائی دارند،بی نهایت شورانگیز است. من که در این گوشه از زمین و این لحظه از تاریخ،منتظرم تا در آینده ای که ممکن است فردا و یا هر لحظهء دیگر باشد؛ناگهان انقلابی در سطح جهانی،به نفع حقیقت و عدالت و توده های ستمدیده روی دهد،که من نیز در آن باید نقشی داشته باشم؛و این انقلاب،با دعا خواندن و فوت کردن و امثال این ها نیست.بلکه با پرچم و شمشیر و زره و یک جهاد عینی،با مسئولیت انسانهای معتقد به آن است؛و اعتقاد دارم که آن نهضت،طبعا پیروز خواهد شد؛پس به جبر تاریخ معتقدم،نه به تصادف و تفرقه و گسستگی تاریخ. هر کس این سؤال به ذهن اش می رسد،که امام زمان(عج)،این رهبر و نجات بخش انتهای تاریخ،چگونه می توانند بر جهان پیروز شوند؟در اینجا امام صادق(ع) یک توجیه بسیار عمیق و کاملا جامعه شناسانه و تاریخی دارند که: «قدرتهای ستمکار و قطب های جنایت و ظلم،به قدری با هم خواهند جنگید،که در نیرو و قدرت فرسوده می شوند؛و به قدری از درون به فساد خواهند رفت،که مقاومت شان را از دست می دهند.و آنگاه شما از بیهوشی و خواب خرگوشی بیدار شده؛و چون مسلح به نیروی ایمان و آگاهی هستید،بر آن قدرت های از درون پوسیده و از بیرون فرسوده،پیروز می شوید». این پیروزی بر اساس منطق و عینیّت و سنت های اجتماعی است؛سنت هائی که در اسلام،قوانین خداوند است،نه قوانین مادّیگرایانه.وقتی خداوند،کاری را بخواهد،اسبابش را از پیش فراهم می کند،چنان که در پیروزی اسلام بر ایران و روم،چنین شد.من در اینجا معتقدم که،تاریخ به طرف پیروزی جبری و عدالت و نجات قطعی انسانها و توده های ستمدیده و نابودی حتمی ظلم و ظالم می رود. 4) تسلسل و وحدت تاریخی: «انتظار»- به این عنوانی که در تشیع هست-سه دوره را به هم متصل می کند:دورهء اول،«نبوت»؛دورهء دوم،«امامت»؛و دورهء سوم،پس از «غیبت» است؛که در آن،نه نبوت وجود دارد و نه امامت،حکومت عینی دارد. منتظر،هم از نظر فکری و هم از نظر عملی و مادی،یک انسان آماده است.منتظر،آدم «وا افتاده» و «وا خورده» و «وا داده» ای نیست؛چنانکه اکنون هست؛«آدمِ آماده »است.منتظر،انسان آماده ای است که هر لحظه احتمال می دهد،شیپور انقلاب نهائی نواخته شود؛و او خود را مسئول شرکت در این جهاد،که بر اساس قوانین جبری الهی،قطعا آغاز خواهد شد،می داند؛ و خود به خود،هم آماده است،هم متعهد و هم مجهز؛ و هر شیعه،به امید شنیدن آواز امام زمان(عج)،سر بر بستر می نهاد. پایان