سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

بُعد دیگر،او را تا حدی سیاسی و حساس و روزمرّه و عینی می کند که نسبت به سرنوشت یک یتیم،یا زنی که در حکومت او مظلوم واقع شده است-یک زن یهودی-چنان حساسیتی نشان می دهد،که هیچ سیاستمدار جامعه گرای مسئولی،آن اندازه حساسیت عینی نشان نمی دهد،به اندازه ای که می گوید،از این درد- که در حکومت من زنی مظلوم واقع شده است-اگر مُردم،سرزنشم نکنید،زیرا که درد این فاجعه،آنقدر هست که یک انسان را بکُشد.

و بالأخره،از لحاظ «وجودی»،یعنی بهترین تجلی وجود انسان،به معنای یک موجود انسانی،فراتر از همهء موجودات است و به عنوان آخرین رشد ارزشهای عینی،مادی و فطری انسان،همین انسان عینی- و نه انسان هوائی و ربّ النّوعی-او کاملترین است و تکیه ای که در مکتب و زندگی اش به این ارزشها و کرامتها می کند،از همه روشن تر است.اگر واقعا مکتب را از این سه بُعد-یعنی بُعد اصالت وجودی و اصالت عدالت و اصالت عرفان-نگاه کنیم،به بهترین وجه،نیازمندی زمان خودمان را رفع کرده ایم.

جوان ما،سوسیالیست که می شود،دیگر آن احساس عرفانی و حالت معنوی اش نابود می شود.عارف مسلک که می شود،دیگر به قدری در برابر مسائل اجتماعی،بی غیرت می شود که اصلا همان عرفانش نیز نفرت انگیز می شود.وقتی از هر دو دست بر میدارد،و به آن«منِ وجودی»انسان و آزادی وجودی می رسد،تبدیل به هیپی و فرنگی و کافه نشین و پوچگرای منفی می شود.

این سه نیاز در ذات آدمی و ذات زمان ما هست.من معتقدم که اگر به هرکدام و در هرکدام از آن ها بیفتیم،در چاله ای افتاده و از دو بُعد دیگر انسانی غافل مانده ایم.تکیهء هماهنگ و آگاهانه به مکتب اسلام،تنها کشف اسلام نیست و تنها حقیقت پرستی نیست؛بلکه اگر از این سرچشمه،این هر سه مایه را برای رفع نیاز انسان امروز بگیریم،و با این سه چشم،اسلام را نگاه کنیم،در عین حال به مسئولیت اجتماعی خود نیز عمل کرده ایم.

تمامی تاریخ به سه شاهراه اصلی می پیوندند:آزادی،عدالت و عرفان!اوّلی شعار انقلاب کبیر فرانسه بود که به سرمایه داری و فساد کشید.دوّمی شعار انقلاب اکتبر بود که به سرمایه داری دولتی و جمود منجر شد.و سوّمی شعار مذهب بود که به خرافه و خواب کشید.

ادامه دارد...