شب-خاموش و غمگین- زمزمهء درد او را گوش می دهد،بقیع آرام و خوشبخت و مدینهء بی وفا و بدبخت،سکوت کرده اند.نسیم نیمه شب،کلماتی را که به سختی از جان علی بر می آید،از سر گور فاطمه به خانهء خاموش پیغمبر می برد:
-
«بر تو،از من و از دخترت که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست،سلام ای رسول خدا».
-
«از سرگذشت عزیز تو – ای رسول خدا – شکیبائی من کاست.و چالاکی من به ضعف گرائید.اما در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو،مرا اکنون جای شکیب هست.
-
«ودیعه را باز گرداندند و گروگان را بگرفتند.اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی خواب تا آنگاه که خدا،خانه ای را که تو در آن نشیمن داری برایم برگزیند».
-
«هم اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او هم داستان شدند.به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر.این ها همه شد؛با این که از عهد تو،دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.بر هر دوی شما سلام.سلام وداع کننده ای که نه خشمگین است،نه ملول».
«فاطمه» این چنین زیست و اینچنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد.در چهرهء همهء ستمدیدگان – که بعد ها در تاریخ اسلام،بسیار شدند – هاله ای از فاطمه پیدا بود.غصب شدگان،پایمال شدگان و همهء قربانیان زور و فریب،نام فاطمه را شعار خویش داشتند.
یاد فاطمه با عشق ها و عاطفه ها و ایمان های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می جنگیدند،در توالی قرون پرورش می یافت و در زیر تازیانه های بی رحم و خونین خلافت های جور و حکومت های بیداد و غصب رشد می یافت و همهء دل های مجروح را لبریز می ساخت.
این است که همه جا در تاریخ ملت های مسلمان و توده های محروم در امت اسلامی،فاطمه منبع الهام آزادی و حق خواهی و عدالت طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است.فاطمه یک زن بود.آنچنان که اسلام می خواهد که زن باشد.تصویر سیمای او را پیامبر(ص)،خود رسم کرده بود و او را در کوره های سختی و فقر و مبارزه و آموزش های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
او در همهء ابعاد گوناگونِ «زن بودن» نمونه شده بود.مظهر یک دختر در برابر پدرش.مظهر یک همسر در برابر شویش.مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.و مظهر یک «زن مبارز و مسئول» در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.
او خود یک امام است؛یعنی یک نمونهء مثالی،یک تیپ ایده آل برای زن؛یک اسوه،یک شاهد برای هر زنی که می خواهد«شدنِ خویش» را خود انتخاب کند.
او با طفولیت شگفت اش،با مبارزهء مدام اش در دو جبههء خارجی و داخلی در خانهء پدرش،خانهء همسرش،در جامعه اش،در اندیشه و رفتار و زندگی اش،«چگونه بودن» را به زن پاسخ می داد.
در میان همهء جلوه های خیره کنندهء روح بزرگ فاطمه،آنچه بیش از همه برای من شگفت انگیز است،این است که فاطمه،هم سفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است.او در کنار علی،تنها یک همسر نبود؛که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت.
علی در او به دیدهء یک دوست،یک آشنای دردها و آرمان های بزرگش می نگریست و انیس خلوت بی کرانه و اسرار آمیزش و همدم تنهائی هایش.
این است که علی هم او را به گونهء دیگری می نگرد و هم فرزندان او را.پس از فاطمه،علی همسرانی می گیرد و از آنان فرزندانی می یابد.اما از همان آغاز،فرزندان خویش را که از فاطمه بودند،با فرزندان دیگرش جدا می کند.اینان را بنی علی می خواند و آنان را بنی فاطمه.شگفتا در برابر پدر،آن هم علی،نسبت فرزند به مادر!
و پیغمبر نیز،دیدیم که او را به گونهء دیگری می بیند.از همهء دخترانش تنها به او سخت می گیرد؛از همه،تنها به او تکیه می کند.او را -در خردسالی- مخاطب دعوت بزرگ خویش می گیرد.
نمی دانم از او چه بگویم؟چگونه بگویم؟
پایان