تا اینکه پیغمبر در بستر افتاد.دیگر نتوانست برخیزد.چهره ها ناگهان در چشم «فاطمه»،همه عوض شدند.مدینهء پاک و خوب،از کینه و هراس لبریز شد.سیاست،ایمان و اخلاص را از شهر«محمد(ص)» راند.پیمان های برادری گسست.و پیمانهای قبایلی،باز جان گرفت.پیغمبر،دیگر فرمان نمی راند.به دنبال «علی(ع)» می فرستند؛عایشه و حفصه،پدرانشان [ابوبکر و عمر] را خبر می کنند.و امروز «پنج شنبه بود و چه پنج شنبه ای».باران اشک از چشم های پیغمبر می بارید؛دستور داد تا«قلم و لوح بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من گمراه نشوید».هیاهو کردند،نگذاشتند؛گفتند او هذیان می گوید؛گفتند کتاب خدا هست،نیازی به نوشتن نیست.
پیغمبر(ص) رفت؛و علی خانه نشین شد؛میراث فاطمه [فدک] که تنها منبع زندگی او و همسر و فرزندانش بود،مصادره شد؛و قدرت به دست ابوبکر و عمر افتاد؛و سرنوشت اسلام و مردم به دست سیاست سپرده شد؛و عبدالرحمان ابن عوفِ مال پرست و عثمان اشرافی و خالد ابن ولید لاابالی و سعد ابن ابی وقّاص خشن و بی تقوا،کارگزاران اصلی خلافت رسوال الله(ص) شدند.و «علی» در خانه نشست و به جمع آوری و تدوین قرآن پرداخت -که از آینده بیمناک بود- و بلال،مدینه را ترک گفت و در شام گوشه گرفت و برای همیشه خاموش شد.
سلمان،با این لحن گوشه دار و تعبیر پرمعنای فارسی-که احساس اش را بهتر می توانست بیان کند-به آن ها که شتابان و موفق از سقیفه بر می گشتند گفت:«کردید و نکردید»!و سپس غمگین و ناامید به ایران باز گشت و در مدائن منزوی شد.و ابوذر،انیس پیغمبر و عمّار،عزیز پیغمبر،بیکاره شدند.
اما فاطمه از پا ننشست.در زیر کوهی از اندوه که بر جان عزادارش حس می کرد،مبارزه با خلافتی را که غصب می دانست و خلیفه ای را که ناشایست می شمرد ادامه داد.فاطمه از پا ننشست؛هرچند مرگ پیغمبر،جانش را به آتش کشیده بود؛و هرچند مهاجران بزرگ و انصار پیغمبر،جز چند تنی که از شمارهء انگشتان دست کمتر بودند،همگی به خلافت جدید رأی داده بودند؛ و یا «کودتای انتخاباتی سقیفه» را پذیرفته بودند.
شخصیت ابوبکر و خشونت عمر و شمشیر خالد و نبوغ عمروعاص،ناگهان حصاری بلند گرداگرد مدینه کشیده است و تودهء مردم را مرعوب یا مجذوب،و اصحاب را آگاه یا ناآگاه در میان گرفته است و خانهء فاطمه از حصار بیرون مانده است.صدای فاطمه به کسی نمی رسد.
« وقتی زور،جامهء تقوا می پوشد،بزرگترین فاجعه در تاریخ پدید می آید»! فاجعه ای که قربانیان خاموش و بی دفاعش«علی(ع)» است و «فاطمه(س)» و بعد ها دیدیم که فرزندان شان یکایک و اخلاف شان همه!
خانه نشینی علی(ع)،اغاز یک تاریخ هولناک و خونین است و بیعت سقیفه که آرام و هوشیارانه آغاز شد،بیعت های خونینی را به دنبال خواهد داشت؛و فدک،سرآغاز غصب های بزرگ و ستم های بزرگ فردا خواهد بود؛و «خلافت های فردا»مصیبتی بزرگ برای اسلام و فاجعه ای سنگین برای بشریت.
اکنون«فاطمه»،تنها مایه های تسلیتی که در این دنیا می یابد،یکی تربت مهربان پدر است و دیگری مژدهء امیدبخش او که:
«فاطمه،از میان خاندانم،تو نخستین کسی خواهی بود که به من خواهی پیوست».
ادامه دارد...