امید:تا اینجا به چند نمونه از آفات و معضلات جامعه مون اشاره فرمودید.لطفا بحث رو ادامه بدید.
جمال:یکی دیگر از معضلاتی که ما در جامعه مون با اون مواجه هستیم،معضل قضاوت ناعادلانه در مورد پدیده های اطراف خودمون هستش، که هم شامل قضاوتهای رسمی که در دادگاه ها انجام میشه و هم قضاوتهای معمولی که بین انسانها وجود داره .
این نوع قضاوت،شامل قضاوت عجولانه،سطحی،ناآگاهانه،جانبدارانه،متعصبانه،یکطرفه و...می باشد.
درست نبودن قضاوت،باعث میشه که ما نتونیم در تصمیم گیری ها و موضع گیری هامون،درست تصمیم بگیریم و عملا به راه خطا بریم.
وقتی اختلافی بین دو یا چند نفر به وجود میاد،یا در پیدا کردن علت یک پدیده ای دچار ابهام میشیم،باید با در نظر گرفتن اطلاعاتی که داریم،سعی کنیم تا حقیقت رو کشف کنیم.اما این کشف حقیقت،بعضا تحت الشعاع مسائل دیگری مانند ناآگاهی،تعصب،عجله،ساده انگاری و سطحی نگری و ... قرار میگیره که باعث میشه قضاوت صحیح انجام نشه و به جواب درست نرسیم...
امید:خب به نظر شما چه کار باید کرد؟
جمال:حتما جریان اون مرد مسیحی رو که زره حضرت علی(ع) رو پیدا کرده و ادعا می کرد که مال خودشه،شنیده اید.من خلاصهء اون جریان رو میگم و بعدش،سعی می کنم اون جریان رو تا حد ممکن،تجزیه و تحلیل کنم و سپس نتیجه گیری کنیم.
این بحث،دارای مقدماتی است که اول اونا رو عرض می کنم و بعدش با بیان داستان مرد مسیحی رو میگم و تجزیه و تحلیل می کنیم.
1) خداوند در آیه 21 سوره احزاب می فرماید:لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة......برای شما در وجود رسول خدا(ص)الگو و سرمشق نیکوئی وجود دارد...این آیه نشون میده که امت اسلامی موظفند که با الگو و سرمشق قرار دادن پیامبر(ص) ،در جای پای ایشون قدم بزارن و در حد توان و وسع خودشون،از اعمال حضرت، پیروی کنن.پسبا این بهانه که ما معصوم نیستیم و یا نمی تونیم مثل پیامبر باشیم،نمی تونیم از وظایف خودمون سرپیچی بکنیم.
از طرفی،بر طبق اعتقادات شیعه،بعد از ارتحال رسول الله(ص) ما موظفیم که از امامان معصوم(علیهم السلام) پیروی کنیم( و البته در زمان غیبت معصومین،نوبت به پیروی از فقها و مجتهدان و... می رسه).
2)همهء ما میدانیم که معصومین(علیهم السلام)معدن اخلاص بوده اند و محال و غیر ممکن است که در انجام کاری،نعوذ بالله برای کسی،نقش بازی کنند و یا به تعبیر امروزی ها،فیلم بازی کنند.
هر کاری رو که انجام میدن و یا هر کاری رو که ترک می کنن،صد در صد بر اساس اخلاص و صداقت است و امکان نداره که مثلا بخوان استفادهء شخصی یا گروهی یا تبلیغاتی از اون عمل بکنن.
و اما داستان اون مرد مسیحی:
« در زمان خلافت علی(ع)در کوفه،زره آن حضرت،گم شد.پس از چندی،اون زره در دست مرد مسیحی دیده شد.علی(ع) او را به نزد قاضی برد و اقامهء دعوی کرد که: این زره از آن من است.نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.
قاضی به مسیحی گفت:خلیفه،ادعای خود را اظهار کرد،تو چه میگوئی؟
مسیحی گفت:این زره مال خود من است و در عین حال،خلیفهء مسلمین را تکذیب نمی کنم...
قاضی رو به علی(ع) کرد و گفت:تو مدعی هستی و این شخص،منکر است،بنابراین تو باید بر ادعای خود شاهد بیاوری.
علی(ع) فرمود:من شاهدی ندارم...
قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد،به نفع مسیحی حکم کرد و او نیز زره رو برداشت و رفت...اما بعد از چند قدم،برگشت و گفت:این طرز حکومت از نوع حکومت انبیاء است و اعتراف کرد که زره مال علی(ع) است...»
و اما تحلیل این داستان:
اولا قضاوت کردن،برای خودش اصول و قاعده ای داره که این اصول،از روی آیات قرآن و احادیث معصومین و نیز براهین عقلی به وجود اومده که در قضاوت کردن،باید از اونا پیروی کرد.اینکه مثلا اون کسی که ادعائی داره،باید شاهد بیاره و نه طرف مقابل و ....
ثانیا با اینکه علی(ع) امام معصوم و در اون تاریخ،خلیفهء مسلمین هم بودند،اما هیچگاه از این دو امتیازشون برای احقاق حقوق شخصی شون استفاده نکردند و عین یک انسان معمولی،و به تعبیر امروزی ها،مثل یک شهروند عادی،به قانون مراجعه فرموده و تن به حکم و قضاوت قاضی دادند؛ولو اینکه قاضی به ضرر ایشون حکم بده.حتی نقل شده که وقتی به محضر دادگاه رفتند،به قاضی دستور دادند که با ایشون به عنوان یک فرد عادی و نه خلیفهء مسلمین برخورد کنه،حتی در نگاهش به طرفین دعوی،جانب عدالت و بی طرفی رو نگه داره...
این مسئله نشون میده که تن دادن به یک قضاوت عادلانه،به خودی خود،دارای ارزش بوده و به تعبیر حوزوی ها،موضوعیت داره که باید در اختلافات موجود در بین اشخاص،اون رو اجرا کرد و نباید هیچ توجهی به امتیازات طرفین دعوی داشت...
ادامه دارد...