اسلام با یک (نه) آغاز شد و تشیع نیز با یک (نه):تشیع،یک اصل دارد و تمام اصول دیگرش از همین یک اصل منشعب می شود.و اساسا به عقیدهء من تاریخ تشیع و پیدایش تشیع در اسلام از همین یک نه آغاز می شود.اگر همهء اصول و فروع شیعه بر این اصل مبتنی نباشد،پا در هوا و بی معنی و بی هدف است.و این اصل اصلها،«نه» است.من نمی خواهم خود موضوع را تحلیل کنم،بلکه بر آنم که برای همهء تاریخ یک نسل،استنباط کنم:
در شورای خلافت عمر،عبدالرحمن ابن عوف رئیس مجلس مأمور انتخاب خلیفهء بعد از عمر،به علی دست می دهد و می گوید:به عنوان خلیفهء رسول خدا(ص)،بر اساس کتاب خدا،سنت پیغمبر و رویّهء دو شیخ،با تو بیعت می کنم.و علی بی لحظه ای تردید می گوید:نه:بر کتاب خدا و سنت رسول،تا آنجا که در توانم باشد،آری؛اما بر رویّهء دو شیخ،نه،من از خودم رویّه ای دارم.
و نه اش قیمتی دارد که خود علی می داند و علی باید بپردازد:نابود شدن خود علی،قیمت اول.نابودی تمام فرزندان علی در طول تاریخ،قیمت دوم.و حتی محروم شدن جامعهء اسلامی زمان علی،از حکومت علی،قیمت سوم!
اینهمه زیان برای یک نه؟ نه ای اینهمه گران!چرا؟او خود و حکومتش را حق داشت قربانی کند،اما فرزندانش را چرا؟محروم کردن مردم و جامعهء زمانش را از حکومت علی و گرفتار کردن شان را به حکومت و زعامت خلفای جور،چرا؟علی به عنوان هدف خویش و رسالت بزرگ امامتش،نه می خواهد حکومت به دست گیرد و نه در اندیشهء نجات همان جامعهء محدود زمانش است و نه می خواهد به هر قیمتی فرزندانش را بر جامعه حکومت ببخشد-گرچه اینهمه را می خواهد،اما به صورت جزئی از کل-او با این نه،می خواهد به مردم همهء عصرها بیاموزد که:
هرکه به حق می اندیشد و در راه من گام می گذارد?هرگاه در برابر باطل-در هر شرایطی و با هر مصلحتی-قرار بگیرد،باید بگوید:نه! به خاطر این اصل است که فدا شدن خود او،و حکومت و فرزندانش و حتی جامعهء زمانش،به ماندگاری این اصل در همهء زمانها می ارزد تا در میان همهء اندیشمندان پابرجا شود،که به خاطر مصلحت،حقیقتی را پایمال نکنند و در برابر باطل-به دلیل مصلحتی-آری نگویند.تشیع در اسلام با این نه شروع می شود؛همچنانکه اسلام نیز در تاریخ با آن لا آغاز شد.[سه سال آغاز بعثت،پیغمبر تنها این شعار را تکرار می کرد که:قولوا لا اله الا الله تفلحوا].تشیع مصلحت،تشیع صفوی است و در برابرش تشیع علوی که تشیع حقیقت است.
ادامه دارد...