علی(ع) در برابرمان ایستاده است،اگر بشناسیمش - که همهء مصالح خویش و سرنوشت خود و خانواده و فامیل و گروهش را فدای حق و ناس می کند و لحظه ای میدان جهاد و مبارزه را خالی نمی گذارد و با اینهمه در برابر مسئولیت عظیمی که بر دوش دارد،چنان مضطرب و وحشت زده است که اضطراب و وحشتش را به دوستدار و آشنای خویش نیز منتقل می کند - بار مسئولیت بر دوشمان می افتد.
پیامبر(ص) پیش رویمان ایستاده است - و به دختر عزیز دُردانه اش می گوید:فاطمه!کار کن،کار،که [فردای قیامت] من برای تو هیچ کاری نمی توانم کرد - شناختنش از مسئولیت،سرشارمان می کند.
پس به جای شناختن محمد(ص) و علی(ع) و خواندن و فهمیدن قرآن و قبول مسئولیت،راه حلی می جوئیم و می یابیم!!!به جای شناختن پیامبر اسلام(ص) و گوش سپردن به سخنان او،و به جای شناختن علی و زندگی اش و خواندن و فهم نهج البلاغه اش،حبّ شان را بگیر و شناخت شان را رها کن!!!چرا که حبّ علی ناشناخته،ایجاد مسئولیت نمی کند!علی مجهول،مانند بتی است که می پرستیمش،بی آنکه میان ما و او،هیچ ارتباطی وجود داشته باشد.
بی شناختن،علی چون دیگران است.و میان او و مُحبّان خالص بی معرفتش،هیچگونه تحمیل و امر و نهی و مسئولیتی ایجاد نمی شود.هر چه می خواهی گریه کن،بر سر بزن،غش کن،هو بکش،و عشق و محبت بورز - بی اندکی شناخت،علی را فرشته کن،خدایش کن،نمی تواند ذره ای در زندگی ات نقشی داشته باشد و بایستنی بر دوشت بگذارد.فقط نشناسش،که شناختن،مسئولیت آور است!
چنین است که شناختن علی جُرم است.و به همین دلیل است که امروز - پس از قرنها - علی را باید از زبان سلیمان کتانی و جرج جرداق - طبیبان مسیحی - بشناسیم و نهج البلاغه را با تصحیح و پاورقی و چاپ شیخ محمد عبده - مفتی اعظم مصر و رهبر اهل تسنن - می بینیم،که مُحبّان علی نه تنها به شناخت و فهم نهج البلاغه و علی نیازی ندارند،بلکه از روبرو شدن با ایندو،می هراسند.این است که می بینیم مُحبّ علی - که اکنون مترجم و شارح نهج البلاغه نیز هست - در پایان نهج البلاغه می نویسد:این کتاب را ستمدیدگان بخوانند تا بدانند اجر شکیبائی و تحمل چه اندازه زیاد است!که اگر چنین بود،جای ما در اعلی غُرَف بهشت بود!!!
ادامه دارد...