و از همه مهم تر،این رسالت بزرگ عالم است که بر اساس احکام و اصول مکتب بزرگی که در اختیار دارد و بر حسب نیاز و حرکت و ضرورت زمانی که در آن می زید- و مذهبش نیز باید زنده بماند- باید به احکام و برداشت ها و فهم تازهء متناسب با زمان - و متناسب با نیاز زمان و ضرورت بشر و نسل این زمان - دست یازد و استنباط و استخراج شان کند،تا مذهب در چارچوب شرایط کهنه و گذشته - که دیگر گذشته است - نماند و منجمد نشود و از زمانش واپس نیفتد.
اما متأسفانه - به قول دکتر شادمان - در گذشته با اینکه زندگی اجتماعی و عرفی و مبانی حقوقی جامعه بر اساس فقه اسلامی بود،در حوزه های دینی ما،فقه یکی از رشته های علوم دینی بود و در کنارش فلسفه بود و ادبیات و کلام و حدیث و تفسیر و حتی طب و غیره.اما حالا که نظام اجتماعی و حقوقی جامعه از دست فقها بیرون است و فقه جنبهء علمی اش را از دست داده است،تمام کوشش های علمی حوزهء ما منحصر به فقه شده است؛در حالی که امروز به همان اندازه که فقه از زندگی اجتماعی کنار رفته،مسائل اعتقادی و اجتماعی و علمی دین،بیشتر از گذشته مطرح شده است،یعنی آنچه فقیه نمی تواند بدان پاسخ گوید.این است که متأسفانه هم زحمات علما و رنج طلاب به هدر می رود و هم اسلام،بی دفاع مانده است!
و این بدان معنی نیست که فقیه - به جای کشف حوادث جدید زمان و پاسخ یابی اسلامی - بنشیند تا بانک و سرقفلی و بیمه بیاید و او حکم توجیهی شرعی اش را بگوید،بلکه باید بر حسب تغییر و تحول نیازها و ضرورتها،روح و بینش و برداشت عقاید و استنباط احکام و نقش فقه اسلامی - به وسیلهء مجتهد مسئول - یعنی محقق آزاد و مسئول - تحول و تکامل بیابد.و اینجاست که دیگر بار،اجتهاد،نفس مسئولیت دانشمند را در هدایت فکری و علمی جامعه و در طول تحول زمان و تغییر ارزشها و نیاز ها با این خصوصیت و سنگینی و صراحت مطرح می کند.
ادامه دارد...