و اختلاف ما نیز با قشری از مؤمنین،سوء تفاهماتی است که نتیجهء دوگانگی زبان است.چون زبان ما،سوای زبان اوست،اختلاف زبان را،اختلاف عقیده پنداشته است.مثلا در اسلام شناسی می گویم:یکی از اصول اسلام،ایجاد رابطهء مستقیم است میان انسان و خدا؛از من می پرسند:پس وجود علمای مذهبی و روحانیون اسلام و شیعه را چه می گوئی؟ و من در همان اسلام شناسی،در پاسخ این پرسش گفته ام که:
گسترش مسائل مذهبی،به علت توسعهء روابط اجتماعی و توسعهء علوم و افکار و احتیاجات مادی و معنوی انسان،رفته رفته مسئلهء تخصص را در تاریخ اسلام پدید آورد.درست همان گونه که در سرگذشت فلسفهء یونانی می بینیم.به این علت،به طور طبیعی،کسانی پدید آمدند که همهء کوشش خود را وقف تعلیم و تعلم علوم مذهبی کردند،زیرا بر خلاف صدر اسلام،همه نمی توانسته اند لااقل مسائل مذهبی مورد احتیاج خود را،در ضمن اشتغال به کارهای دیگر زندگی،فرا گیرند.این بود که پیدا شدن عده ای به نام علمای مذهبی ضرورت پیدا کرد.اما از نظر حقوقی،جامعه شناسی وسیاسی،فرق است میان ضرورت و رسمیّت.وجود علمای پزشکی و فیزیک ضروری است؛اما اینان مقامات خاص انحصاری رسمی نیستند.بنابراین،در پزشکی و یا فیزیک،استبداد و اختناق و تحجّر و توقّف،نمی توانند به وجود آورند،اما اگر رسمی می بودند،چنین قدرتی را پیدا می کردند.
مقامات ضروری،همواره مورد نیازند و در اثر احتیاج جامعه و شعور و آگاهی همهء مردم و به ارادهء همگان،انتخاب شده اند و مرجع و تکیه گاه و مورد اعتقاد مردمند و نمی توانند اجحاف و تجاوز کنند و ناپاک باشند،چرا که به دلیل شایستگی و داشتن صفات خوب انسانی است که انتخاب شده اند.اما یک مقام رسمی،بدون این صفات هم،رسمیّتش را دارد.مثلا یک شب پا و حافظی که مردم انتخاب کرده اند،نمی تواند با دزد همدست شود و خود به تجاوز و اجحاف بپردازد.و معلمی که در محلهء بی مدرسه،به وسیلهء خود مردم انتخاب شده است تا درس بدهد،نمی تواند بی سواد و منحرف و بد باشد.اما یک مقام رسمی،یک پاسبان و یک معلم رتبهء پنج-مثلا-رسمی،خودش را قبولانده است و کیست که بتواند در برابرش بایستد؟
آنوقت با این همه مثال و این همه توضیح،کسی که اتفاقا با سواد هم هست!می نشیند و می گوید که:فلانی - یعنی من - رسمیت مقامات علمی و روحانی را در اسلام قبول ندارد.و می پندارد که با قبول نداشتنم،به روحانیون توهین کرده ام؛در حالیکه اگر زبان را بفهمد،در می یابد که رسمی شناختنم توهین،و ضروری دانستنم تأیید و تعظیم روحانیتی که به دلیل تقوی و علم و ضرورت و نیاز،به وسیلهء مردم انتخاب شده است.
ادامه دارد...