در آغاز کار،برای من همانند هر کس دیگری که بیش و کم آگاهی دارد،یک جهت و ایمان کلی مطرح بود و آن،جهت و ایمان به اسلام و تشیع بود...؛ولی هرقدر زمان می گذرد،هرقدر مسائل روشنتر می شود،هرقدر عکس العمل ها،تهمت ها،بدگوئی ها،توطئه ها و دشنامها و شایعه ها زیادتر می شود،و دشمنی ها شدیدتر و دست ها رو تر و نقاط تحریک معلوم تر و ترس آنها بیشتر،این «جهت» و « ایمان » کلی که اسلام و فهم راستین آن یعنی تشیع علوی،برایم دقیق تر،عمیق تر،حساس تر،باریک تر،عینی تر و علمی تر از گذشته مطرح می شود و بیش از پیش،نسبت به علی(ع)،نسبت به راه علی و نسبت به خانهء کوچک فاطمه(س) که از همهء تاریخ بزرگتر است،آگاهی،ارادت،اخلاص،ایمان و تعصب پیدا می کنم...تا آنجا که همواره در برابرم درِ تازه ای به این خانهء کوچک بی کران گشوده می شود،تا اینکه... : آخرین برداشت و اندوخته ام این است که:معلوم است که آنها از تشیع علوی،بیشتر از هر چیزی می ترسند.
از این همه قرائن پیداست که تشیع صفوی و ولایت ابوسفیانی ریشهء همهء پریشانی های ما و دشمن اصل شیعه و ولایت علوی است و بالاخره،پس از بررسی همهء مکتب ها و ایدئولوژی ها و جامعه ها و انقلابها و نهضت ها و جامعه شناسی و اسلام شناسی و بررسی تاریخ و تحقیق عوامل انحطاط فرهنگی و انحراف فکری و اجتماعی و شناخت عمیق تر خاندان و امامت و ولایت و انتظار و عدل و وراثت آدم در طول تاریخ بشری و پس از تجربه ها و درگیری ها و عکس العمل ها و روشن شدن تاریکی ها و پنهانی ها،به این اصل نهائی رسیده ام که:اساسا شیعه یک حزب تمام است!
حزبی با همهء خصوصیات و ابعادی که قرآن می گوید و با همهء ویژگی ها و مشخصاتی که در تلقی روشنفکر امروز،سنگر نجات انسانها است،حزبی است با همهء خصلتها و ابعاد یک حزب ایده آل کامل،حزبی است که هم تحقق عینی آن،حزب الله ای است که قرآن از آن سخن می گوید و هم پاسخگوی نیاز این نسل مسئول روشنفکر است در آگاهی دادن و حرکت بخشیدن به توده های جامعهء متحجر،در رهبری مبارزهء طبقاتی آنها،در رفع مشکلات و موانع راه چنین مبارزه ای و در تحقق آرمانهای طبقات محروم.
شیعه می تواند پاسخگوی چنین نیاز مبرمی باشد و می تواند با طرز تلقی و برداشتی که از اسلام به عنوان ایدئولوژی دارد،و با مجموعهء تجربیات و اندوخته های تاریخی ای که در سراسر حماسهء آفرینش موج می زند،برای این نسل روشنفکر مسئول،حزب ایده آل و کاملی باشد.
البته در اصطلاح روشنفکر مسئول،باید توجه داشت که کلمهء مسئول،یک صفت توصیفی است و نه یک صفت تعیینی.چرا که روشنفکر،اساسا نمی تواند مسئول نباشد.زیرا روشنفکر عبارت است از انسانی باسواد یا بیسواد،دانشمند یا عامی و...که «آگاهی اجتماعی» دارد و نسبت به زمان و اقتضای آن آگاه است و در رابطهء خود با جامعه و در برابر تقدیر و سرنوشت آن،احساس مسئولیت مستقیم و جدی می کند.این چنین روشنفکری است که بصیرت یا آگاهی راهبرانه ای دارد.
اگر دین،به خصوص در مذهب اسلام و بالاخص در مکتب و بینش تشیع،درست و صحیح معرفی می شد،اساسا این روشنفکر مذهبی بود که تعجب می کرد که چرا روشنفکران،ایدئولوژی نجات بخش انسان را در سرچشمه های غیر دینی می جویند؟چگونه می توانند یک ایدئولوژی مادی را بدون آرمان های متعالی و بدون توجیه تقدیر وجودی انسان در هستی،اخلاق انسانی،تقوای انقلابی و ایمان ماوراء فردی،مکتب ایثار و فداکاری کنند و اصلا آن را بنیاد کنند و یا نگهدارند؟
روشنفکری بر خلاف فلسفه،علم و تکنولوژی که می توانند تکیه گاهی مادی داشته باشند( و به عینه هم می بینیم که می توان فیلسوف،عالم و تکنولوژیست بزرگی بود بی آنکه عنایتی به مذهب داشت)اساسا آگاهی خاصی است که در طول تاریخ،همواره حاملین آن بر زمین و برای انسان،پیامبران الهی(صلوات الله علیهم) بوده اند.
ادامه دارد...