هفده) عرفان یک حس همگانی است؛اما چون در شرق،فرهنگ و تمدن زودتر از غرب آغاز شده،عرفان یک قیافهء شرقی پیدا کرده است.
هجده) مقصود از عرفان در معنای کلی اش،احساس دغدغهء درونی بشری در این جهان طبیعی است.عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب،کشف و شناخت غیب.
نوزده) اساسا عامل حرکت و تکامل انسان،غیب جوئی اوست.
بیست) انسانهائی که تکامل معنوی شان بیشتر است،نیازهای آنها متعالی تر و مواهب مادی برایشان کوچکتر است و عجز طبیعت از سیر کردن آنها بیشتر.
بیست و یک) اگر خدا را برداریم،هر کاری مجاز است.
بیست و دو) عرفان و مذهب تبدیل شدند به خرافات و توجیهاتی به نفع طبقهء حاکم و علیه مردم و رشد انسان و فطرت آزاد انسانی.
بیست و سه) انسان ماشینی هیچ فرصت و مجالی برای رشد معنوی و انسانیتش ندارد.
بیست و چهار) نقطه ضعف مذاهب موجود رسمی این است که واقعا انسان را از انسان بودن خارج و به صورت یک بندهء گدای ملتمس در می آورد و از ارادهء خویش بیگانه می کند.
بیست و پنج) نقطه ضعف سوسیالیسم این است که انسان را به ماده گرائی و دولت پرستی و اصالت رئیس دولت در آورده اند.
بیست و شش) اگزیستانسیالیسم هم ضعفش این است که هرچند به اصالت وجودی و آزادی او تکیه می کند،ولی چون خداوند و مسائل اجتماعی را نفی می کند،انسان را در هوا معلق می سازد و ملاک انتخاب را از او می گیرد.
بیست و هفت) ایجاد شک سازنده در میان مردم،خدمتی است هزار مرتبه بزرگتر از ایجاد یقین،زیرا یقین تلقینی،ماده ای مخدر است...ایمان بعد از کفر،ارزش دارد.
بیست و هشت) چگونه ممکن است که انسان از یک طرف رشد معنوی پیدا کند و از طرف دیگر در برابر یک امر معنوی دیگر(یعنی مسئولیت در قبال سرنوشت همنوعان) بی تفاوت باشد؟
بیست و نه) اگر سه بعد عرفان،برابری،آزادی همزمان وجود داشته باشند،جنبه های منفی شان دیگر نمی تواند وجود داشته باشد.
سی) در رابطه با حرمت ربا ،اسلام تکیه اش بر مسائل اجتماعی و رابطهء من با جامعه ای است که در آن زندگی می کنم و نشان می دهد که به این امر،حساسیت ویژه دارد.
سی ویک) دردهای مولی علی(ع)، نه به خاطر موضوع فدک و امثال آن،بلکه به خاطر عشق عرفانی و غیبی اوست...
ادامه دارد...