سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

مانند پرومتهء اساطیری است که به خاطر انسان،آتش مقدس خدایان را از ملکوت الهی به زمین آورد،و به شب سیاه و زمستان سرد زمین و زندگی انسان نابینای فسرده افکند؛و محکوم ابدی تنهائی و زنجیر و غربت و وحشی گری و شکنجهء جانوری گشت؟

ابراهیم در آتش؟اسماعیل در منی؟یحیی در دربار هیرودیس؟موسی در غربت صحرای آوارگی و هراس فرعون؟مسیح بر صلیب جنایت و جبّاریّت یهود و قیصر،به چهار میخ کشیده؟

 

 محمد(ص) در بلندی طائف،تنها و خون آلود و گرسنه و رانده شده و سنگ خورده و مجروح؟ 

 

علی(ع) در سکوت سنگین دردناک خانهء فاطمه(س) در فریاد نخلستانهای تنهائی و شب شهر فتح ها و غنیمت ها؟

 

سر در حلقوم چاههای بیرون از مدینهء سابق؟

 

در موج جوشان و گدازان خون محراب مسجد کوفه؟چه می گویم؟تنها بر صلیب وجود دردمند و عاشق خویش،برکشیده و شهید؟

 

این تندیس کیست؟همه شان؟آری،همه شان.مگر نه اینان همه یک تن اند،و یک تن در این ها همه،یکی؛و نامش «انسان مظلوم»؟چرا بترسم که من نیستم؟که مگر نه در هر کسی،«او» هست،ذره ای از «او» هست.آری،این تندیس همهء این «هابیل»ها است،و همهء این «علی» ها است.تندیس «حسین» هم هست.آری،«حسین»،هم او که شاهد همهء ادوار است،و شهید همهء صحنه ها و قربانی همیشهء تاریخ،از «آدم» تا پایان روزگار.همین یکی است که با نام «هابیل» مبعوث می شود و با نام «ابراهیم» می آید و می رود.

 

نشستم و روضه ای برای دل خویش نوشتم.در این لحظات شگفت،که من در یک«بیخودی مطلق» به سر می بردم،و درد،که هروقت به «مطلق» می رسد،جذبه ای روشن و مستی بخش می شود،و حالتی آرام،روشن و خوب می دهد،ناگهان عبارات پر معنا و عمیق «زیارت وارث» در مغزم جرقه زد خطاب به حسین(ع):

سلام بر تو ای وارث «آدم»،برگزیدهء خدا؛

سلام بر تو ای وارث«نوح»،پیامبر خدا؛

سلام بر تو ای وارث «ابراهیم»،دوست خدا؛

سلام بر تو ای وارث «موسی»،هم سخن خدا؛
سلام بر تو ای وارث «عیسی»،روح خدا؛

 سلام بر تو ای وارث «محمد(ص)»،محبوب خدا؛

 سلام بر تو ای وارث «علی(ع)»،ولیّ خدا؛

 

ادامه دارد...