سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

نظر

 

امام:بنابراین چه مانعی دارد که با من هم عقیده شوی؟

 

طبیب:تاکنون برایم روشن شد که موجودات مختلف و از جمله هلیله،طراح و سازندهء خود نیستند،ولی این مطلب به ذهنم رسید که درخت،سازندهء هلیله است،زیرا هلیله از آن بیرون می آید.

 

امام:بنابراین درخت را که ساخته؟

 

طبیب:هلیله ای دیگر.

 

امام:بالاخره چی؟،رشتهء هلیله ها و درخت هائی که آنها را به وجود آورده دنبال می کنیم،تا به اولین درخت برسیم،یا باید بگوئی اولین درخت را خدا ساخته و یا باید بگوئی بی نهایت درخت و هلیله وجود داشته است که اگر صورت دوم را انتخاب کنی،از تو سوالی داریم.

 

طبیب:بپرس.

 

امام:تصدیق می کنی که تا دانهء هلیله در دل خاک نرود و هستی خود را از دست ندهد،درخت از آن به وجود نمی آید؟

 

طبیب:درست می فرمائید.

 

امام:پس از اینکه هلیله هستی خود را از دست داد،درخت صد سال زندگی می کند بنابراین مدبّر و مربّی درخت در این مدت کیست؟چاره ای نداری جز اینکه بگوئی آفرینندهء درخت.زیرا اگر باز بگوئی هلیله،با فرض اینکه در مدت مذکور هلیله ای وجود ندارد منافات دارد.

 

طبیب:نه نمی گویم مدبّر درخت در این مدت هلیله است.

 

امام:بنابراین به وجود خداوند به عنوان آفریدگار و سازندهء همهء پدیده ها اعتراف می کنی یا باز هم تردید داری؟

 

طبیب:توقف دارم.

 

(امام که می دانست علت توقف او،حل نشدن « مسئلهء شناخت »است و چون طبیب راه شناخت را تنها حس می پندارد،نمی تواند به وجود خدا اعتراف کند،به این جهت با اینکه سابقاً توضیحات نسبتاً کافی در این زمینه داده بود،دوباره سخن را به مسئلهء شناخت کشاند و فرمود):

بر خلاف آنچه تو می پنداری که (عقل برای شناخت موجودات نیازمند به حس است)من معتقدم که حس،برای شناخت موجودات،نیازمند به عقل است.

 

طبیب:من این مطلب را بدون دلیل روشن نخواهم پذیرفت.

 

امام:این را می دانی که گاهی تمام حواس یا بعضی از آنها موقتا تعطیل می شود و روح،تدبیر بدن را به عهده می گیرد؟

 

طبیب:این سخن شبیه به دلیل است،ولی مایلم به بیان دیگری مطالب را توضیح دهید.

 

 

امام:این را قبول نداری که روح پس از تعطیل شدن موقتی حواس،در بدن باقی است؟

 

طبیب:چرا،ولی وقتی حواس تعطیل شد،دیگر عقل نمی تواند چیزی را درک کند.

 

امام:میدانی که کودک،هنگام ولادت نمی تواند از حواس پنج گانه اش استفاده کند.

 

طبیب:مطلب همین طور است.

 

امام:اگر این طور است،بنابراین کدام حس،کودک را هنگام گرسنگی به خواستن شیر راهنمائی می کند،و کدام حس،او را به هنگام سیر شدن،پس از گریه به خنده وا می دارد؟

کدام یک از حواس پرندگان گوشت خوار و پرندگان دانه خوار،آنها را راهنمائی میکند که در برابر جوجه های خود،گوشت و یا دانه بریزند،و آنگاه گوشتخواران به سوی گوشت و دانه خواران به سوی دانه حرکت کنند.

اگر حواس پنج گانه سبب شناخت آنها است،این دو نوع پرنده،هر دو دارای حواس پنج گانه اند،پس چرا یکی به طرف دانه می رود،و یکی به سوی گوشت،آن حس که به یکی می فهماند دانه با دستگاه هاضمهء او مناسب است، و به دیگری می فهماند،گوشت برای او خوب است کدام حس است؟

چرا جوجه های پرندگانی که در آب زندگی می کنند وقتی در آب انداخته می شوند شنا می کنند،ولی جوجه های پرندگان صحرا،در آب غرق می شوند؛در صورتی که هر دو دارای حواس پنج گانه اند؟

و چرا این حواس برای پرندگان نوع اول مفید است و آنها را در شنا یاری می دهد،ولی برای پرندگان نوع دوم مفید نیست؟...

چرا مورچه ای که اصلا آب ندیده،وقتی در آب انداخته می شود شنا می کند،ولی آدم پنجاه سالهء نیرومند و دانا در صورتی که شنا نداند غرق می شود؟

اگر تنها راه شناخت،حواس پنج گانه است،چرا او با آن عقل و حواس سالم و تجربهء کافی،آنچه را مورچه شناخته،نمی تواند درک کند؟

آیا مطالب گذشته کافی نیست که بفهمی آنچه کودک را به سوی شیر بسیج می کند، و پرندهء دانه خوار را به جمع آوری دانه، و گوشت خوار را به خوردن گوشت وا می دارد،روح است، که مرکز عقل می باشد؟

 

طبیب که کاملا در پاسخ گیر کرده بود،گفت:.........(ادامه دارد)