سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روشنگری اجتماعی

 

اسلام در این هنگام،نه تنها در میان تودهء مذهبی،روح و جهت تازه یافت،که حتّی در چشم روشنفکران مادّی و ضدّ مذهبی هم جاذبه ای نیرومند و ایمان آور گرفت و مردی چون هانری آلک،سردبیر روزنامهء «جمهوری الجزایر»(ارگان رسمی حزب کمونیست الجزایر)که فرانسوی نژاد بود و به رغم دستور حزب،به صف مجاهدان اسلام پیوسته بود،در زندان نوشت که:«در چنین جائی،پَستانه است که از شکنجه های شگفتی که به من داده اند سخن بگویم...اینجا هر ساعت،مجاهدی را از اتاقهای یکی از طبقات زندان به صحن حیاط زندان پرت می کنند و من می بینم که اینها در حالی که پیداست شکنجه های طولانی و مهیبی را تحمّل کرده اند،با دهانی شکسته و خونین،کلمات نامفهومی از یک دعای مشهور را بر زیر لب دارند؛من معنی این کلمات را نمی فهمم که چه می گویند،امّا همین اندازه می دانم که اکنون،از میان همهء مکتب ها و ایدئولوژی های جهان،تنها چیزی که بدان معتقدم،همین کلمات نامفهوم است»![پیداست که شهادتین خود را می گفتند،امّا برای هانری آلگ که فرانسوی است،مفهوم نبوده است].

این همه پیروزی ها در همین سالها و در برابر همین غرب و واقعیّتهای همین قرن،تنها از آنجا به دست آمد که مسلمانان آموختند که قرآن،کتابِ خواندن است و نه تبرّک کردن؛یک پیام است که باید شنید،نه یک شیء مقدّس و یک فتیش که باید آن را پرستید؛«سخن»است و در آن،«اندیشه» نهفته است،نه شیئی که در آن«مانا» باشد – نیروی مرموزی که در اثر تماسّ و دست کشیدن در اشیاء و اشخاص حلول کند و اثر غیبی بگذارد-این است که قرآن،اگر در جامعهء مسلمین«کتاب»شود و خوانده شود،فهمیده شود و مطرح شود،اگر به مؤمنانش بگویند که: «او حرف می زند،خطابش به توست و باید گوش دهی،گوش کنی که چه می گوید»،نجات بخش است و بیدار کننده و سازنده،نه تنها در گذشته،این قدرت را نشان داده است،که امروز نیز چنین است و نه تنها در برابر امپریالیسم روم و ایران قدیم،که در برابر استعمار جدید نیز.

ادامه دارد...