ما از وقتی که،به گفتهء جلال آل احمد،«سنّت شهادت را فراموش کرده ایم و به مقبره داری شهیدان پرداخته ایم؛مرگ سیاه را،به ناچار گردن نهاده ایم».
و از هنگامی که به جای شیعهء «علی» بودن،و از هنگامی که به جای شیعهء «حسین»بودن و شیعهء «زینب» بودن،یعنی «پیرو شهیدان بودن»،زنان و مردان ما،«عزادار شهیدان شده اند و بس»،در عزای همیشگی مانده ایم.
چه هوشیارانه دگرگون کرده اند پیام «حسین» را و یاران بزرگ و عزیز و جاویدش را؛پیامی که خطاب به همهء انسانها است.این که «حسین» فریاد می زند – پس از اینکه همهء عزیزانش را در خون می بیند و جز دشمن کینه توز و غارتگر،در برابرش نمی بیند – فریاد می زند که:
«آیا کسی هست که مرا یاری کند ؟»،« هل من ناصر ینصرنی»؟
مگر حسین(ع) نمی دانست که کسی نیست که او را یاری کند،زیرا تمام یارانش به خون غلتیده اند؟ این سؤال،سؤال از تاریخ فردای بشری است؛و این پرسش،پرسش از انسانهای آینده است؛و از همهء ماست.و این سؤال،انتظار «حسین(ع)» را از عاشقانس بیان می کند و دعوت شهادت او را به همهء کسانی که برای شهیدان،حرمت و عظمت قائلند،اعلام می نماید.
«شهید» نشان می دهد و می آموزد و پیام می دهد که در برابر ظلم و ستم،ای کسانی که می پندارید:«نتوانستن،انسان را از جهاد،معاف می کند»،و ای کسانی که می گوئید:«پیروزی بر خصم،هنگامی تحقق دارد،که بر خصم،غلبه شود»،نه! «شهید»،انسانی است که در عصرِ «نتوانستن و غلبه نیافتن»،با مرگ خویش،بر دشمن پیروز می شود؛و اگر دشمن اش را نمی شکند،رسوا می کند.
و شهید،قلب تاریخ است!
همچنانکه قلب،به رگهای خشک اندام بدن،خون و حیات و زندگی می دهد،جامعه ای که رو به مردن می رود؛جامعه ای که فرزندانش،ایمان خویش را به خویش از دست داده اند و جامعه ای که به مرگ تدریجی گرفتار است؛جامعه ای که تسلیم را تمکین[قبول] کرده است؛جامعه ای که احساس مسئولیت را از یاد برده است،و جامعه ای که اعتقاد به انسان بودن را در خود،باخته است؛و تاریخی که از حیات و جنبش و حرکت و زایش،باز مانده است؛«شهید»،همچون قلبی،به اندام های خشک و مُردهء بی رمق این جامعه،خون خویش را می رساند و بزرگترین معجزهء شهادتش این است که به یک نسل،ایمان جدید به خویشتن را می بخشد.
«حسین»،یک درس بزرگتر از شهادتش را نیز به ما داده است؛و آن،نیمه تمام گذاشتن حج،و به سوی شهادت رفتن است.«حج»ی که،همهء اسلافش،اجدادش،جدّش و پدرش،برای احیای این سنت،جهاد کردند.این حج را نیمه تمام می گذارد و شهادت را انتخاب می کند.
امام حسین(ع) مراسم حج را به پایان نمی برد،تا به همهء حج گزاران تاریخ،نمازگزاران تاریخ،مؤمنان به سنت «ابراهیم» بیاموزد که:
اگر«امامت» نباشد؛اگر رهبری نباشد؛اگر «حسین» نباشد؛و اگر یزید باشد،چرخیدن بر گِرد خانهء خدا،با چرخیدن گِرد بتخانه ،مساوی است!در آن لحظه که حسین(ع)،حج را نیمه تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد،کسانی که به طواف،همچنان در غیبت «حسین» ادامه دادند،مساوی هستند با کسانی که در همان حال،بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند.
وقتی در صحنهء حق و باطل نیستی؛وقتی که شاهد عصر خودت و شهید حق و باطل جامعه ات نیستی،هر کجا که می خواهی باش!چه به نماز ایستاده باشی،چه به شراب نشسته باشی،هر دو ،یکی است!
ادامه دارد...