روشنگری اجتماعی

نظر

امام سجاد(ع) دارای سرگذشت ویژه ای است.ائمهء شیعه،همگی قربانی جنایت تاریخند؛و هر یک مظهری از مظلومیت تودهء مردم و رنج انسان و تجسم عینی و رمزی سرنوشت عدالت خواهی و آزادی و فضیلت انسانی در نظام جور و غصب و اختناق تاریخ.

ولی امام چهارم،در این میان،زندگی خاصی دارد.او در کربلا نوجوانی بوده است که به چشم های خویش،شاهد آن صحنه های هولناک بوده است.و دشوار تر از آن،«شاهد شهادت های عزیزان و مجاهدان بوده است،و از شهادت،محروم»!و «در صحنهء جهاد بودن و در کشتزار مرگ حضور داشتن،و به زنده بودن و به ماندن،محکوم»! و دشوار تر از این،«آن صحرای خاموش شده را که در هر گوشه،گل سرخ شهادتی شکفته است،ترک کردن؛و خون«محمد(ص)» و«فاطمه(س)» و «علی(ع) و «حسین(ع)» را در رگ های خویش داشتن،و از صف شهیدان،به در آمدن؛و به سوی سرنوشت هولناک و دردآور «پس از شهادت،زنده ماندن» رفتن!

آن گاه زندگی تنها و دردآمیزی را در زیر سایهء شمشیر آغاز کردن و شاهد بر باد رفتن همه چیز بودن،و فراموشی و نفی و مسخ و غصب تمامی ثمرات انقلاب اسلام و رنجهای خاندان خویش را هر رور به چشم دیدن...

و امام سجاد(ع)،یک تن،یک تنها،روحی بزرگ،مجروح،لبریز از درد،«در وطن خویش،غریب»؛و در عین حال،شاهد همه چیز،آگاه،بینا و مسئول؛«امام»،آری،«امام».

انسانهای فردا،برای چنین شرایطی و در چنین عصری و با چنین ضعف و شکست و غربتی نیز،به یک «نمونهء عملی» و یک «آموزگار فکری» محتاجند.در تاریخ فردا،اگر یک «انسان آگاه و مسئول»،سرگذشتی همه داغ و خون و شکست را پشت سر گذاشته باشد و به دردناک ترین سرنوشت تنهائی و عجز مطلق رسیده باشد؛و در برابر قدرت مطلق جنایت قرار گرفته باشد و خلق را سراسر رام شمشیر و فریب ببیند و خود را یک غریب تنها با دلی سرشار از درد و خاطره ای لبریز از داغ و گذشته ای سراسر شکست و حالی،محکوم سکوت،با دست هائی خالی،زبانی بریده،لبی دوخته،پائی فلج و حلقومی در چنگال های وحشی دژخیم؛باز هم مسئول است؛که «مسئولیت،زادهء توانائی نیست،زادهء آگاهی است و زادهء انسان بودن».

و چنین انسان تنها در این ظلمت عام و قدرت مطلق و قبرستان اندیشه ها و آگاهی ها،باز هم باید کار کند.چه کاری؟چگونه «امام» می خواهد «سرمشق» برای کار،در شرایطی که هیچ کاری نمی توان؛در شرایطی که حتی امکان «خوب مردن» هم برایش فراهم نیست – زیرا شهادت به معنای خوب مردن است - «آنچنان که حتی مرگ خویش را نمی توان،همچون یک شهید،به عنوان یک سلاح،انتخاب کرد».

و امام سجاد،«زندگی اش»،«بودن اش»،«سرنوشت اش»و «سکوت و سخن اش»،برای چنین انسانی و چنین زمانی،یک «امام» است.

صحیفهء سجّادیّه،کتاب جهاد در تنهائی است؛ و سخن گفتن در سکوت،و سنگر گرفتن در شکست،و فریاد زدن در خفقان،و آموختن با لب های دوخته،و سلاح گرفتن یک خلع سلاح شده؛و با این همه،یک «کتاب دعا»!

زیرا نیایش،تجلی «عشق» است و «فقر».واسلام بر این دو،«آگاهی» را نیز افزود.در مکتب امام سجاد(ع)،بُعد چهارمی نیز مطرح می شود و آن،«نقش ویژهء اجتماعی» آن است،یعنی جهاد و مبارزه.این نشانهء آن است که شیعه،حتی در دعا،مسئولیت اجتماعی دارد.این است که در یک عبارت،می توان گفت که:دعا در مکتب امام سجاد،در عین حال که جلوه گاه عمیق ترین «آگاهی ها» است،و شورانگیز ترین «عشق ها»و متعالی ترین«نیازها»؛برای او و برای هر کسی که در مکتب امامت،درس زندگی و نمونهء «پیروی» و سرمشقِ«بودن و اندیشیدن و کار کردن» می آموزد،«زبانی است،در پس لب های دوخته،برای حرف زدن،و نیز برای حرف ها را زدن».بنابراین،دعای شیعه،به صورت کامل ترین مکتب،خودش در چهار بُعد مشخص می شود:نیاز،عشق،آگاهی،مبارزه.

 

ادامه دارد...